کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شاغول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شاغول
/šāqul/
معنی
گلولۀ فلزی آویخته به نخ که در بنّایی برای امتحان کردن کجی یا راستی پایه و دیوار به کار میبرند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
plumb line
-
جستوجوی دقیق
-
شاغول
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) ابزاری در بنایی برای تراز کردن دیوار و آن قطعه فلزی مخروطی شکل است که به انتهای ریسمان بنایی بسته می شود.
-
شاغول
لغتنامه دهخدا
شاغول . (اِ) شاقول . فادن . گلوله ای که بریسمان کرده از گونیا بیاویزند تا بدان همواری زمین معلوم کنند. (از ناظم الاطباء). قطعه فلزی که برشته ای آویزند و برای قائم بالا بردن دیوار در بنایی بکاربرند. شاقول . شاهول . || آویزه ٔ ساعت . (ناظم الاطباء). پن...
-
شاغول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شاهول› šāqul گلولۀ فلزی آویخته به نخ که در بنّایی برای امتحان کردن کجی یا راستی پایه و دیوار به کار میبرند.
-
واژههای همآوا
-
شاقول
لغتنامه دهخدا
شاقول . (اِ) چوبی به اندازه ٔ دو ذرع باشد که کشاورزان بصره با خود دارند و در سر آن آهن سرتیز کنند و بدان ریسمانی بندند و آن را در زمین فروکنند و کشند تا استواری زمین معلوم گردانند. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء)....
-
شاقول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] šāqul = شاغول
-
شاقول
واژهنامه آزاد
فادن.
-
جستوجو در متن
-
شاقول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] šāqul = شاغول
-
شاهول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šāhul = شاغول
-
وا افتادن،واافتادگی
لهجه و گویش تهرانی
عقب بودن دیوار از شاغول
-
کله بودن
لهجه و گویش تهرانی
جلوتر بودن دیوار از شاغول
-
شاهول
لغتنامه دهخدا
شاهول . (اِ) شاغول . شاقول . پاندول ساعت . (از ناظم الاطباء). || هر آلتی که حرکت و نوسانی دارد. (ناظم الاطباء). رجوع به شاغول و شاقول شود.
-
شاقل
لغتنامه دهخدا
شاقل . [ ق ُ ] (اِ) شاغول . شاقول . رجوع به شاغول و شاقول شود. || آویزه ٔ ساعت . (ناظم الاطباء) (فرهنگ شعوری ج 2 ص 128). لنگر ساعت . رجوع به شاغول و شاقول شود.
-
بخیه
لغتنامه دهخدا
بخیه . [ ب ُخ ْ ی َ / ی ِ ] (اِ) خط شاغول . || آلت آهنی و گاوه جهت شکافتن چوب . || نشکنج . (ناظم الاطباء). و رجوع به همین کلمه شود.