کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شاشیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شاشیدن
/šāšidan/
معنی
۱. ادرار کردن؛ بول کردن؛ گمیزیدن.
۲. [قدیمی] فروریختن و سرازیر شدن آب؛ شاریدن.
فرهنگ فارسی عمید
فعل
بن گذشته: شاشید
بن حال: شاش
دیکشنری
evacuate, piss, urinate, urination
-
جستوجوی دقیق
-
شاشیدن
لغتنامه دهخدا
شاشیدن . [ دَ ] (مص ) کمیز کردن . (شرفنامه ٔ منیری ). بول کردن و کمیز کردن باشد. (برهان قاطع) (شعوری ). پیشاب کردن . میزیدن . میختن . آب تاختن . پیشاب ریختن . زهراب ریختن . آب انداختن .(در ستوران ). جیش کردن . (در اطفال ). چامیدن . ادرار کردن . شَفشَ...
-
شاشیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹شاشدن› šāšidan ۱. ادرار کردن؛ بول کردن؛ گمیزیدن.۲. [قدیمی] فروریختن و سرازیر شدن آب؛ شاریدن.
-
شاشیدن
دیکشنری فارسی به عربی
تبول
-
واژههای مشابه
-
پس شاشیدن
فرهنگ فارسی معین
(پَ. دَ) (مص ل .) (عا.) 1 - بد شدن حال پیش از بهبودی . 2 - عقب رفتن ، تنزل کردن .
-
پس شاشیدن
لغتنامه دهخدا
پس شاشیدن . [ پ َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عوام ، تنزل کردن . عقب رفتن . بد شدن پس از نیکوئی : مثل شتر پس میشاشد. روز بروز پس میشاشد.
-
پس شاشیدن
لهجه و گویش تهرانی
تنزل کردن
-
به دست شاشیدن
لهجه و گویش تهرانی
قمار باز ی که پس است (باخته) اگر به دستانش بشاشد خواهد برد.
-
جستوجو در متن
-
شاشیدنی
لغتنامه دهخدا
شاشیدنی . [ دَ ] (ص لیاقت ) صفت لیاقت از شاشیدن . درخور شاشیدن . که شاشیدن را سزد. لایق و سزاوار شاشیدن . رجوع به شاشیدن شود.
-
گمیزیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] gomizidan = شاشیدن
-
شاشدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] šāšedan = شاشیدن
-
تریخ
واژهنامه آزاد
شاشیدن
-
شاشاندن
لغتنامه دهخدا
شاشاندن . [ دَ ] (مص ) تعدیه ٔ شاشیدن . شاشانیدن . واداشتن به شاشیدن . وادار کردن که بشاشد. رجوع به شاشیدن شود.
-
شاش کردن
لغتنامه دهخدا
شاش کردن .[ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شاشیدن . رجوع به شاشیدن شود.