کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شاشدان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شاشدان
/šāšdān/
معنی
۱. جایی یا ظرفی که در آن ادرار میکنند.
۲. (زیستشناسی) [قدیمی] مثانه.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شاشدان
لغتنامه دهخدا
شاشدان . (اِ مرکب ) مثانه . (شعوری ) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). آبدان . (شعوری ). جایی که در آن پیشاب جمع شود. || ظرفی که در آن می شاشند. (آنندراج ). مبوله . کمیزدان . گلدان . ظرف شب . ظرفی که بیماران به شب و یا بروز و شب در آن شاشند. لگن اصیص .
-
شاشدان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شاشدانی› šāšdān ۱. جایی یا ظرفی که در آن ادرار میکنند.۲. (زیستشناسی) [قدیمی] مثانه.
-
جستوجو در متن
-
مثانه
واژگان مترادف و متضاد
شاشدان، آبدان
-
لگن
واژگان مترادف و متضاد
۱. آبدستان، تشت ۲. شاشدان
-
شاشدانی
لغتنامه دهخدا
شاشدانی . (اِ مرکب ) شاشدان . مبوله . کمیزدان . ظرف شب . رجوع به شاشدان شود. || محل کمیز انداختن و شاشیدن و پلیدی افکندن در کوی و برزن .
-
شاشه دان
لغتنامه دهخدا
شاشه دان . [ش َ / ش ِ ] (اِ مرکب ) شاشدان . آبدان . مثانه . || گلدان و ظرفی که درآن شاش کنند. (ناظم الاطباء). رجوع به شاشدان شود.
-
بادکنک
لغتنامه دهخدا
بادکنک . [ ک ُ ن َ ] (اِ مرکب ) مثانه ٔ گوسفند و گاو و مانند آن که بمالند تا نازک شود و باد در آن دمند و سر آن محکم کنند بازیچه ٔ کودکان را. || شاشدان . رجوع به بادخایه شود.
-
کمیزدان
لغتنامه دهخدا
کمیزدان . [ ک ُ / ک ِ ] (اِ مرکب ) مثانه . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آبدان . مثانه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). گمیزدان . (فرهنگ فارسی معین ). || ظرفی که در آن شاش کنند. (ناظم الاطباء). ظرف شب . شاشدان . ظرفی که شبانگاه در آن شاشند. گلدان (ظرفی که...
-
گلدان
لغتنامه دهخدا
گلدان . [ گ ُ ] (اِ مرکب ) ظرفی که گلها را دسته بسته در آن نهند، از عالم نرگسدان . (آنندراج ). ظرف سفالین یا چینی و جز آن که در آن گلهای زمینی یا معطر کارند یا گلهای زینتی و یا معطر از شاخ بریده نهند : خلط نسبت کند آمیزش بی نسبت راگل پریزاد شود شیشه ...
-
اصیص
لغتنامه دهخدا
اصیص . [ اَ ] (ع اِ) ظرف شکسته و بقولی نیم سبویی که در آن ریاحین کارند. (از اقرب الموارد). نیم خم . گلدان . آوند شکسته یا آن نصف سبوست که در آن ریاحین کارند. (منتهی الارب ). آوند شکسته و کوزه ای بشکل نصف سبو. (ناظم الاطباء). || لگن و تغار و یا کاسه ٔ...
-
دان
لغتنامه دهخدا
دان . (اِ) در آخر کلمه معنی ظرفیت بخشد. (برهان ). جای هر چیز. در کلمات مرکبه افاده ٔ معنی ظرفیت کند و هرچه بدان مضاف شود افاده کند که ظرف آن چیز بود. جای و مکان و ظرف (در کلمات مرکبه ). ترکیبات ذیل از جمله شواهد آن است که به ترتیب الفباء مرتب داشته ا...
-
لگن
لغتنامه دهخدا
لگن . [ ل َ گ َ ] (اِ) ظرف شب . شاشدان . اصیص . تقاره . || شمعدان . (لغت نامه ٔ اسدی ). لقن . طشت شمع. زاغوته . (برهان ). زنبق . و رجوع به زنبق شود. جای سرشک شمع. صحن زیر شمع که اشک شمع در وی ریزد. شمعدان بود مانند طبقی دیوارش بلند، از سیم و زر و روی...