کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شاسف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شاسف
لغتنامه دهخدا
شاسف . [ س ِ ] (ع ص ) خشک از لاغری . (منتهی الارب ). الیابس ضمرا و هزالا. (اقرب الموارد). رجوع به شاسب و شازب شود. سقاء شاسف ؛ ای یابس . (اقرب الموارد). مشک خشک . || پیر پوست بر استخوان خشکیده . (منتهی الارب ). قاحل . (اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
شاسب
لغتنامه دهخدا
شاسب . [ س ِ ] (ع ص ) لغتی است در شازب . (منتهی الارب ). و قیل لغة فی الشازب . (اقرب الموارد). || خشک از لاغری . (منتهی الارب ). الیابس ضمراً. (اقرب الموارد). شاسف . شازب . || باریک . (منتهی الارب ). لاغر. (آنندراج ). مهزول . (اقرب الموارد). ج ، شُسُ...
-
پیر
لغتنامه دهخدا
پیر. (ص ،اِ) شیخ . شیخه . سالخورده . کلان سال . مسن . معمر. زرّ. مشیخه . (دهار). مقابل جوان . بزادبرآمده . دردبیس . فارض . اشیب . (منتهی الارب ). کهام . ج ، پیران : پیر فرتوت گشته بودم سخت دولت تو [ او ] مرا بکرد جوان . رودکی .شدم پیر بدینسان و تو هم...