کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شاسب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شاسب
لغتنامه دهخدا
شاسب . [ س ِ ] (ع ص ) لغتی است در شازب . (منتهی الارب ). و قیل لغة فی الشازب . (اقرب الموارد). || خشک از لاغری . (منتهی الارب ). الیابس ضمراً. (اقرب الموارد). شاسف . شازب . || باریک . (منتهی الارب ). لاغر. (آنندراج ). مهزول . (اقرب الموارد). ج ، شُسُ...
-
واژههای مشابه
-
شاسب پر
لغتنامه دهخدا
شاسب پر. [ پ َ ] (اِخ ) دیهی از دهات لاریجان در طبرستان . (مازندران و استراباد ترجمه ٔ وحید، مازندرانی ص 154).
-
واژههای همآوا
-
شاصب
لغتنامه دهخدا
شاصب . [ ص ِ ] (ع ص ) زندگانی سخت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || فرس شاصب ؛ اسب لاغر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). اسب باریک میان .
-
شعصب
لغتنامه دهخدا
شعصب . [ ش َ ص َ ] (ع ص ) پیر کلانسال . (ناظم الاطباء). مرد کلانسال . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
شسب
لغتنامه دهخدا
شسب . [ ش ُ /ش ُ س ُ ] (ع ص ) ج ِ شاسِب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به شاسب شود.
-
شاسف
لغتنامه دهخدا
شاسف . [ س ِ ] (ع ص ) خشک از لاغری . (منتهی الارب ). الیابس ضمرا و هزالا. (اقرب الموارد). رجوع به شاسب و شازب شود. سقاء شاسف ؛ ای یابس . (اقرب الموارد). مشک خشک . || پیر پوست بر استخوان خشکیده . (منتهی الارب ). قاحل . (اقرب الموارد).
-
سامان خدات
لغتنامه دهخدا
سامان خدات . (اِخ ) سامان خداةبن خامتابن نوش بن طمغاسب بن شاول بن بهرام چوبین بن بهرام حسیس بن کوز»بن اثفیان بن کرداربن دیر کاربن جم بن چربن بستاربن حدادبن رنجهان بن فیربن فراول بن سیم بن بهرام بن شاسب بن کوز»بن جردادبن سفرسب بن گرگین بن میلادبن مرس ...
-
خشک
لغتنامه دهخدا
خشک . [ خ ُ ] (ص ) مقابل تر. (از برهان قاطع). یابس و چیزی که تری و رطوبت نداشته باشد . (از ناظم الاطباء). یابس . بِسَر. (یادداشت بخط مؤلف ). آنچه که در آن رطوبت و نم وجود ندارد. آب خود از دست داده . جاف . ضامل . هَشیم . (منتهی الارب ). حَفیف . (دهار...