کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شار گرما پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
شار ابونصر
لغتنامه دهخدا
شار ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) ابن محمد از پادشاهان غرشستان که در عهد سلطان محمود غزنوی ولایت آن ناحیت داشت تا پسرش محمد بحد مردی رسید و بر ملک مستولی شد، ابونصر منزوی گشت و ملک بدو بازگذاشت و به مطالعه ٔ کتب و مجالست اهل ادب پرداخت . ابوعلی بن سیمجور...
-
علی شار
لغتنامه دهخدا
علی شار. [ ع َ ] (اِخ ) دهی است جزء بخش خرقان ، شهرستان ساوه واقع در 20هزارگزی شمال باختری ساوه . و در سر راه عمومی خرقان به زرند. ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر و دارای 1250 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ لار و ینگی کند تأمین می شود. و محصول آن غلات ...
-
چیلک شار
لغتنامه دهخدا
چیلک شار. [ ] (اِخ ) نام محلی از چلندرزار رستمدار مازندران . (مرآت البلدان ج 4 ص 342).
-
flux aggregation
انبوهش شار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] فرایند تشکیل میانگین افقی مؤثر یا انبوهۀ شارهای تلاطمی بر روی سطوح ناهمگن
-
data flow diagram, DFD 2
نمودار دادهشار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] نگارهای که مسیر گردش دادهها را در یک سامانۀ اطلاعاتی نشان میدهد متـ . نمودش
-
lahar , volcanic mudflow, mudflow 2
گِلشار آتشفشانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] گِلشاری که عمدتاً از مواد آتشفشانآواری واقع بر دامنۀ یک آتشفشان به وجود آمده است
-
saturation flux density
چگالی شار اشباعی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] ← القای اشباعی
-
geostrophic flux
شار زمینگَرد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] انتقال یک خاصیت جوّی توسط باد زمینگَرد
-
electric flux line
خط شار الکتریکی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] ← خط نیروی الکتریکی
-
شار و شیون
فرهنگ گنجواژه
گریه و زاری. شار و شیون کردن.