کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شارمار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شارمار
/šārmār/
معنی
مار بزرگ: ◻︎ شور و مورند حسودانش اگرچه گه لاف / شارمارند نفر با نفر آمیختهاند (خاقانی: ۱۲۰ حاشیه).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شارمار
لغتنامه دهخدا
شارمار. (اِ مرکب ) نوعی از مار بزرگ و عظیم باشد. (برهان ). مرکب از: شار + مار. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). مار بزرگ . (رشیدی ). مار سخت بزرگ . (شرفنامه ٔ منیری ) (سروری ). برغمان : شور مورند حسودانش اگر چه گه لاف شارمارند و نفربا نفر آمیخته اند. خا...
-
شارمار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šārmār مار بزرگ: ◻︎ شور و مورند حسودانش اگرچه گه لاف / شارمارند نفر با نفر آمیختهاند (خاقانی: ۱۲۰ حاشیه).
-
جستوجو در متن
-
شادمار
لغتنامه دهخدا
شادمار. (اِ مرکب ) مار بسیار باشد. || مار بزرگ را نیز گویند. (برهان قاطع). مصحف شارمار.(حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). رجوع به شارمار شود.
-
شار
لغتنامه دهخدا
شار. (اِ) شهر باشد و شارستان شهرستان را گویند. (فرهنگ جهانگیری ). بمعنی شهر باشد که عربان مدینه خوانند. (برهان قاطع). شهر و مدینه . (غیاث ). || بنای بلند و بس عالی بود. (فرهنگ جهانگیری ). بنای بلند و عمارت عالی را گفته اند. (برهان قاطع). عمارت بلند. ...