کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شارشگیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
flow resistance
شارشگیر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] هر عاملی که در برابر عبور شاره از مجرا ایجاد مقاومت کند متـ . مقاومت شارشی
-
واژههای مشابه
-
flow 2
شارش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] حرکت پیوستۀ شاره یا حرکت شارهگونۀ ماده یا بارهای الکتریکی
-
گیر
لغتنامه دهخدا
گیر. (اِخ ) دهی است از دهستان کوهپایه بخش آبیک شهرستان قزوین . واقع در 47هزارگزی شمال باختر آبیک و 34هزارگزی راه عمومی . محلی کوهستانی و هوای آن سردسیر و سکنه ٔ آن 122 تن است . آب آن از چشمه سار تأمین میشود. محصول آن غلات دیمی ، پنبه ، بنشن و گردو و...
-
گیر
لغتنامه دهخدا
گیر. (اِمص ) بیشتر با مشتقات مصدر کردن و داشتن صرف شود. از گرفتن به معنی بسته شدن و ممنوع شدن باشد. سد و مانع راه چیزی شدن :یک سنگ در راه آب گیر کرده و آب به خانه ٔ ما نمی آید. سیلاب راه را برده بود، اتومبیل ما گیر کرد. (فرهنگ نظام ). || در اصطلاح طب...
-
گیر
واژگان مترادف و متضاد
۱. بست، بند، قید ۲. گرفتاری
-
گیر
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ گرفتن) gir ۱. = گرفتن۲. گیرنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آبگیر، آفتابگیر، گریبانگیر.〈 گیرودار: [مجاز]۱. آشوب؛ هنگامه.۲. مشغله؛ گرفتاری.
-
گیر
فرهنگ فارسی معین
1 - (اِمص .) گرفتگی ، مانع . 2 - دشواری در کار، اشکال . 3 - (ص .) گرفتار، اسیر.
-
گیر
دیکشنری فارسی به عربی
بق , تشابک , عائق , عقبة , عقدة , فک , مازق , مقص , ورطة
-
گیر
لهجه و گویش بختیاری
gir دندانِ نیش جانوران گوشتخوار.
-
flow equation
معادلۀ شارش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] معادلهای برای محاسبۀ جریان شاره در لولهها یا مجراها که بهصورت رابطۀ میان خواص شاره (چگالی و چسبندگی)، شرایط محیط (دما یا فشار) و شرایط و هندسۀ لوله و مجرا (قطر و شکل سطح مقطع و میزان همواری سطح داخلی) بیان میشود
-
flow curve, rheogram
منحنی شارش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی بسپار] منحنی بهدستآمده از رسم تنش برش در برابر آهنگ برش
-
flow field
میدان شارش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] توزیع سرعت و چگالی شاره بهصورت تابعی از مکان و زمان
-
flow test
آزمون شارش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی بسپار] آزمونی برای ارزیابی یا مطالعۀ رفتار شارشی مذابها یا آمیزههای بسپاری
-
flow rate
آهنگ شارش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی محیطزیست و انرژی] حجمی از شاره که در واحد زمان از یک مجرا عبور میکند متـ . بده