کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شار
/šār/
معنی
۱. شهر.
۲. بنای بلند؛ عمارت عالی.
۳. راه فراخ؛ شاهراه.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
country
-
جستوجوی دقیق
-
flux
شار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] تعداد ذرات یا مقدار شارهای که در واحد زمان به واحد سطح برسد
-
شار
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - شهر. 2 - کشور، مملکت : ایرانشار (ایرانشهر).
-
شار
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) غل و غشی که در طلا و نقره و چیزهای دیگر کنند.
-
شار
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) بنا، عمارت باشکوه .
-
شار
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) = شاره : پارچه ای به غایت نازک و رنگین که بیشتر زنان از آن لباس می کردند و نیز جامة فانوس می ساختند.
-
شار
لغتنامه دهخدا
شار. (اِ) شهر باشد و شارستان شهرستان را گویند. (فرهنگ جهانگیری ). بمعنی شهر باشد که عربان مدینه خوانند. (برهان قاطع). شهر و مدینه . (غیاث ). || بنای بلند و بس عالی بود. (فرهنگ جهانگیری ). بنای بلند و عمارت عالی را گفته اند. (برهان قاطع). عمارت بلند. ...
-
شار
لغتنامه دهخدا
شار. (اِخ ) حصاری است از حصارهای یمن در مخلاف (روستای ) جعفر. گویند از امکنه ٔ تهامه است . (معجم البلدان ).
-
شار
لغتنامه دهخدا
شار. [ رِن ْ ] (ع ص ، اِ) شاری . مفردشُراة. (از منتهی الارب ). و شراة فرقه ای از خوارج رانامند. وجه تسمیه ٔ آن «شری زید اذا غضبه ولج » یا گفته ٔ آنان است به این شرح : اننا شرینا انفسنا فی طاعةاﷲ ای بعناها بالجنة حین فارقنا الائمة الجائرة. (ازمنتهی ال...
-
شار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šār ۱. شهر.۲. بنای بلند؛ عمارت عالی.۳. راه فراخ؛ شاهراه.
-
شار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سنسکریت] [قدیمی] šār = شاره۱
-
شار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سنسکریت] (زیستشناسی) [قدیمی] šār = ساری۱
-
شار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šār عنوان عمومی پادشاهان غرجستان: ◻︎ «شار» غرجستان اگر یابد نسیم همتش / خاک آن بقعت کند چون زرّ مشتافشار شار (امیرمعزی: ۳۲۳).
-
شار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) šār نوعی شمشاد که در جنگلهای شمالی ایران میروید.
-
واژههای مشابه
-
شاْرْ
لهجه و گویش گنابادی
shar در گویش گنابادی یعنی پاشیدن ، پاشیده شده