کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شاد کار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
خرم و شاد
فرهنگ گنجواژه
شاد.
-
مست و خوش و شاد
فرهنگ گنجواژه
سرخوش.
-
جستوجو در متن
-
کار
لغتنامه دهخدا
کار. (اِ) آنچه از شخص یا چیزی صادر گردد و آنچه شخص خود را بدان مشغول سازد و فعل و عمل وکردار. (ناظم الاطباء). آنچه کرده و بجا آورده شود که الفاظ دیگرش عمل و فعل و شغل است . (فرهنگ نظام ). امر. شأن . اقدام . رفتار. رفتار و کردار : کار بوسه چو آب خورد...
-
شادی بردن
لغتنامه دهخدا
شادی بردن . [ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) شاد بودن . شاد شدن : گر در دهان دشمن و گر در کمند شیرشادی برد ز کار کسی کاشنای تست .سعدی (غزلیات ).
-
باد داشتن
لغتنامه دهخدا
باد داشتن . [ ت َ] (مص مرکب ) بهیچ شمردن . بی ارزش داشتن : گر این درخورد با خرد یاد دارسخنهای ایرانیان باد دار. فردوسی .منیژه بدو گفت دل شاد دارهمه کار نابوده را باد دار.فردوسی .
-
صدر کاتب
لغتنامه دهخدا
صدر کاتب . [ ص َ رِ ت ِ ] (اِخ ) وی مردی آشفته روزگار بود و بیشتر خدمت اتراک می کرد و اگر لوندئی میسر می شد بیاد خط و شعر نمی افتاد و شراب چنان مغلوبش ساخته بود که بهیچ کار اختیار نداشت . او راست :هرگز دل ما را بغمی شاد نکردی کشتی دگران را و مرا یاد ...
-
کوتاهی کردن
لغتنامه دهخدا
کوتاهی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تقصیر کردن و دریغ داشتن . (آنندراج ). قصور کردن . (ناظم الاطباء).تقصیر کردن . قصور کردن . قصور ورزیدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : صفورا شاد گشت و گفت در کار حق و رسانیدن پیغام کوتاهی مکن . (قصص الانبیاء).تا به ...
-
کاتب
لغتنامه دهخدا
کاتب . [ ت ِ ] (اِخ ) مولانا صدر مردی آشفته روزگار بود و بیشتر اوقات خود را صرف خدمت اتراک میکرد ولی اگر لوندئی میسر میشد نه از خط و نه از شعر یاد می آورد و شراب او را چنان مغلوب ساخته بود که به هیچ کار اختیار نداشت . این مطلع ازوست : مطلعهرگز دل ما ...
-
تیشه زدن
لغتنامه دهخدا
تیشه زدن . [ ش َ / ش ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) با افزار آهنی کار کردن . افزار مخصوص سنگ تراشان را بر سنگ یا خاک زدن . افزار مخصوص کندن سنگ و خاک و جز آن را : تو خوش می زیستی با دلبران شادقلم شاپور می زد تیشه فرهاد. نظامی .زدم تیشه یک روز بر تل خاک بگوش آم...
-
باز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bāz ۱. [مقابلِ بسته] ویژگی پنجره، در، روزنه، و مانندِ آن که امکان ورود و خروج از آن وجود داشته باشد؛ گشوده.۲. بدون پوشش: زخم باز.۳. [مجاز] در حال کار و فعالیت: مغازهها باز بود.۴. گسترده؛ بدون مانع: دشتهای باز.۵. با فاصلۀ زیاد از هم: دستهای ب...
-
شماتت
لغتنامه دهخدا
شماتت . [ ش َ ت َ ] (ع مص ، اِمص ) شاد شدن به خرابی کسی . (غیاث ). شادی در مکروه و خرابی و غم کسی . (ناظم الاطباء). شاد شدن به غم دشمن . شادمانی از مکروهی که دشمن را رسد. از رنج دشمن شاد گشتن . (یادداشت مؤلف ) : صورت نبندد که این سخن به شماتت گفته م...
-
زمانه
لغتنامه دهخدا
زمانه . [ زَ ن َ / ن ِ ] (اِ) روزگار. دهر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) (فرهنگ فارسی معین ). روزگار. (ناظم الاطباء). روزگار و سبکسیر و دون از صفات اوست . (آنندراج ). پورداود در ذیل «زروان ، زمانه » آرد: ... چنانکه در فروردین یشت فقرات 53 و 55 و زامیاد ی...
-
بشولیدن
لغتنامه دهخدا
بشولیدن . [ ب َ / ب ِ / ب ُ دَ ] (مص ) بشوریدن . پشولیدن . دیدن و دانستن . (برهان ) (فرهنگ خطی ) (صحاح الفرس ) (سروری ). دیدن و نگریستن . (ناظم الاطباء). دیدن . (فرهنگ نظام ) : کار بشولی که خرد کیش شداز سر تدبیر و خرد پیش شد. ابوشکور(از فرهنگ نظام ) ...
-
دلفروزی
لغتنامه دهخدا
دلفروزی . [ دِ ف ُ ] (حامص مرکب ) دل افروزی . حالت و چگونگی دلفروز. ایجاد سرور و شادی : می رست به باغ دلفروزی می کرد به غمزه خلق سوزی . نظامی .چو در دولتش دلفروزی نبودز کار تو جز خاک روزی نبود. نظامی .من او را خورم دلفروزی بودمرا او خورد خاک روزی بود...
-
فروماندگی
لغتنامه دهخدا
فروماندگی . [ ف ُ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) عجز. (یادداشت بخط مؤلف ). درماندگی و بیچارگی . (آنندراج ) : درون فروماندگان شاد کن ز روز فروماندگی یاد کن . سعدی . || احتیاج . (آنندراج ) : بلی تخم در خاک از آن می نهدکه روز فروماندگی بردهد. سعدی . || تقصیر. ...