کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شادیفروغ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
شادی
لغتنامه دهخدا
شادی . (اِخ ) پدر خاندان بلی (گروهی از قبیله ٔ منسوب به قضاعة)؛ از قحطانیه که مسکن ایشان در بالای اخمیم در صعید مصر بوده است . (زرکلی ج 2 ص 403).
-
شادی
لغتنامه دهخدا
شادی . (اِخ ) دیهی است از دهستان مشهد زیره میان ولایت باخرز، بخش طیبات از شهرستان مشهد، واقع در 42هزارگزی شمال باختری طیبات ، در دامنه ٔ کوه . آب و هوای آن معتدل ، سکنه ٔ آن 64 تن است . آب آن از قنات و محصولات عمده ٔ آن غلات ، ریزه و شغل اهالی آن زرا...
-
شادی
لغتنامه دهخدا
شادی . (اِخ ) رجوع به شادانی (خواجه ابوبکر) و تاریخ سیستان ص 378 شود.
-
شادی
لغتنامه دهخدا
شادی . (اِخ ) شاعری ایرانی است و کنیت وی ابونصر از اشعار او در حدایق السحر ابیات زیر آمده است :بر خرد خویش بر ستم نتوان کردخویشتن خویش را دژم نتوان کرددانش و آزادگی و دین و مروت این همه را خادم درم نتوان کردقانع بنشین و آنچه یابی بپسندکایزدی وبندگی ب...
-
شادی
لغتنامه دهخدا
شادی . (اِخ ) ملقب به سپرباز، نام یکی از کسانی است که در توطئه ٔ فرزندان امیر مبارزالدین محمد علیه پدرش شرکت داشتند و چشم امیر مبارزالدین محمد را میل کشیدند. رجوع به روضات الجنات فی اوصاف مدینة هرات ص 195 شود.
-
شادی
لغتنامه دهخدا
شادی . (اِخ ) ملقب به فراش . نام یکی از دلیران اسفزار، از معتمدان ملک قطب الدین اسفزاری (پسر ملک فخرالدین کرت از آل کرت ). رجوع به روضات الجنات فی اوصاف مدینة هرات ص 491 شود.
-
شادی
لغتنامه دهخدا
شادی . (حامص ) شادمانی . خوشحالی . بهج . بهجت . استبهاج . بشاشت . مسرت . نشاط. طرب . ارتیاح . وجد. انبساط. سرور. فرح . سراء. (ترجمان القرآن ). مرحان . (منتهی الارب ). خوشدلی . شادمانی . رامش . مقابل اندوه و غم . مقابل سوگ . مقابل تیمار. کروز. کروژ : ...
-
شادی
لغتنامه دهخدا
شادی . (ع ص ) نعت از شَدْو. راننده . (منتهی الارب ). شَدا الابل ؛ ساقها او حدا لها. ج ، شادون و شداة.(اقرب الموارد). || شعرخواننده . (منتهی الارب ). بآواز خواننده ؛ شداالرجل ؛ انشد بیتاً او بیتین ماداً صوته به کالغناء. (اقرب الموارد). || سرودگوی . (م...
-
شادی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) šādi ۱. شادمانی؛ خوشحالی؛ خوشدلی.۲. (اسم) [قدیمی] جشن.
-
شادی
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: šâdi طاری: xošhâli / šâdi طامه ای: šâdi طرقی: šâdi / xošhâli کشه ای: šâdi نطنزی: šâdi
-
شادی
دیکشنری فارسی به عربی
ابتهاج , احتفال , سعادة , غبطة , مرح , نبات الکبر ، اِبتهاجٌ
-
شادی
واژهنامه آزاد
نشاط و شادابی.
-
پاکفروغ
فرهنگ نامها
(تلفظ: pāk foruq) درخشش پاک و بی غبار .
-
فروغاعظم
فرهنگ نامها
(تلفظ: foruq aezam) (فارسی ـ عربی) (فروغ = ( ← فروغ) + اعظم = بزرگوارتر ، بزرگتر ، بزرگوار ، بزرگ) ویژگی آن که دارای درخشندگی و روشنایی زیاد است ؛ (به مجاز) زیبارو .
-
فروغالدین
فرهنگ نامها
(تلفظ: foruqoddin) (معرب) روشنی دین ؛ (در اعلام) فروغالدین اصفهانی از شعرای عهد قاجار (ناصرالدین شاه).