کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شادگونه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شادگونه
/šādgune/
معنی
۱. تکیهگاه؛ پشتی.
۲. نهالی؛ تشک.
۳. جبه؛ بالاپوش.
۴. (اسم، صفت) زن بازیگر و مطربه.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شادگونه
فرهنگ فارسی معین
(نِ) (اِمر.) 1 - پشتی ، تکیه گاه . 2 - بالاپوش ، جبه . 3 - تُشک .
-
شادگونه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šādgune ۱. تکیهگاه؛ پشتی.۲. نهالی؛ تشک.۳. جبه؛ بالاپوش.۴. (اسم، صفت) زن بازیگر و مطربه.
-
واژههای همآوا
-
شاد گونه
لغتنامه دهخدا
شاد گونه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) مضربه باشد. (لغت فرس ). جبه ٔ پنبه آگنده . (صحاح الفرس ). جبه و بالاپوش پنبه دار. (برهان قاطع). پوششی از کرباس نکنده زده ٔ نازک که در تابستان بجای لحاف بکار برند. (فرهنگ شعوری ). جبه ٔ پنبه آکنده . (رشیدی ). جامهای...
-
جستوجو در متن
-
شادکونه
لغتنامه دهخدا
شادکونه . [ ن َ / ن ِ ] (معرب ، اِ) معرب شادگونه . تشک . نهالی . (دزی ج 1 ص 715). رجوع به شادگونه شود.
-
شادکونی
لغتنامه دهخدا
شادکونی . [ نی / نی ی ] (ص نسبی ) منسوب به شادکونه (معرب شادگونه ). رجوع به شادگونه شود.
-
شاذکونی
لغتنامه دهخدا
شاذکونی . [ ذَ ] (ص نسبی ) نسبت است به شاذکونه . شادگونه فروش . رجوع به شادکونی شود.
-
مفرش
لغتنامه دهخدا
مفرش . [ م ِ رَ ] (ع اِ) چیزی است مانند شادگونه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ازناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). چیزی که بگسترند وبر آن خوابند. (از المنجد). و رجوع مدخل قبل شود.
-
مفرشة
لغتنامه دهخدا
مفرشة. [ م ِ رَ ش َ ] (ع اِ) شادگونه مانندی است خردتر از مِفرَش که بر رحل گسترند و بر آن نشینند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). ج ، مفارش . (اقرب الموارد).
-
سمشاد
واژهنامه آزاد
نام یکی از حکیمان کهن یونان که تعلیمات و مفاهیم زیادی از خود به جای گذاشته و همیشه دوست داشته گمنام بماند ، تخلص یکی از شاعران معاصر ایران ، شادی در راه کسب دانش ، سرشت شادگونه و خوشبخت ، خوشبختی و شادمانی
-
شاذکونه
لغتنامه دهخدا
شاذکونه . [ ذَ ن َ / ن ِ ] (معرب ، اِ) شادگونه . مضربه . جامه های درشت دوخته که در یمن سازند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). جامه ای است پشمین که محشو است به پنبه یا پشم همه جا تضریب و نکنده کرده یعنی برای پیوستن آستر و حشو به ابره تمام آن را با کوک ...
-
دولی
لغتنامه دهخدا
دولی . (حامص ) (از: دول + یای مصدری ) حیله بازی و بی شرمی و بدسرشتی . حیزی . هیزی . مخنثی . بغایی . (یادداشت مؤلف ). دغابازی . (شرفنامه ٔ منیری ). مکر و فریب . (آنندراج ). فریب و مکر و حیله . (ناظم الاطباء) : همان که بودی از این پیش شادگونه ٔ من کنو...
-
دشک
لغتنامه دهخدا
دشک . [ دُ ش َ ] (ترکی ، اِ) تلفظی از تشک در تداول عامه . تشک . توشک . برخوابه . شادگونه . نهالی . پنبه یا پشم آکندی که خواب بر وی کنند. (یادداشت مرحوم دهخدا) : دشک و بالش و درون مبلها همه از هوا پر شده بود. (سایه روشن صادق هدایت ص 14).
-
دوشک
لغتنامه دهخدا
دوشک . [ دُ ش َ ] (ترکی ، اِ) توشک . بستر خواب و لحاف . (ناظم الاطباء). بستر و توشک . (آنندراج ). شادگونه . نهالی . (یادداشت مؤلف ). نهالی که برآن خوابند. (لغت محلی شوشتر). رجوع به توشک شود. || گلیم و بساط. (ناظم الاطباء). قالین . (آنندراج ). فراش ک...