کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شادمان گردیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شادمان گردیدن
لغتنامه دهخدا
شادمان گردیدن . [ گ َ دی دَ] (مص مرکب ) شادمان شدن . رجوع به شادمان شدن شود.
-
واژههای مشابه
-
حصار شادمان
لغتنامه دهخدا
حصار شادمان . [ ح ِ رِ دِ ] (اِخ ) شهری است نزدیک بلخ . شهری است از ماوراءالنهر. (شعوری از شرفنامه ). و رجوع به حبیب السیر ج 2 صص 125 و 126 و 142 و 187 و 188 و 201 و 225 و 238 و 241 و 259 و 265 و 266 و 268 و 270 و 276 و 277 و 282 و 290 و 291 و 293 و ...
-
شادمان شدن
لغتنامه دهخدا
شادمان شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) خوشحال شدن . شاد شدن . ابتهاج : بنظم آرم این نامه را گفت من ازو شادمان شد دل انجمن . فردوسی .شود شادمان دل ز دیدارشان ببینم روانهای بیدارشان . فردوسی .دلم شادمان شد به تیمار اوی بر آنم که هرگز نبینمش روی . فردوسی .ه...
-
شادمان کردن
لغتنامه دهخدا
شادمان کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شاد کردن . خوشحال کردن . اجذال : کسی را که فردا بگریند زارش چگونه کند شادمان لاله زارش . ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 235).گفتم هوای میکده غم میبرد ز دل گفتا خوش آن کسان که دلی شادمان کنند. حافظ.- امراءة ساره ؛ زن شاد...
-
شادمان گردانیدن
لغتنامه دهخدا
شادمان گردانیدن . [ گ َ دَ ] (مص مرکب ) شاد گردانیدن . شاد کردن . خوشحال کردن : و از خاصیتهای زر یکی آن است که دیدار وی چشم را روشن کند و دل را شادمان گرداند. (نوروزنامه ).
-
شادمان کردن
دیکشنری فارسی به عربی
ابهج
-
شادمان هلهله کننده
دیکشنری فارسی به عربی
مبتهج
-
جستوجو در متن
-
فرح
فرهنگ نامها
(تلفظ: farah) (عربی) شادمانی ، سُرور ، شاد شدن ، شادمان گردیدن .
-
فرح
فرهنگ فارسی معین
(فَ رَ) [ ع . ] (مص ل .) شاد شدن ، شادمان گردیدن ، مسرور گشتن .
-
یش
لغتنامه دهخدا
یش . [ ی َش ش ] (ع مص ) شادمان شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شادمان گردیدن . (ناظم الاطباء)
-
سعال
لغتنامه دهخدا
سعال . [س َ] (ع مص ) شادمان گردیدن . (منتهی الارب ).
-
بجل
لغتنامه دهخدا
بجل . [ ب َ ] (ع مص ) نیکوحال باپیه شدن و شادمان گردیدن . (آنندراج ) (منتهی الارب ). نیکوحال گردیدن . دارای خصب و فراخی شدن . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بجول . (منتهی الارب ).
-
بجول
لغتنامه دهخدا
بجول . [ ب ُ ] (ع مص ) معظم و مکرم گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). بجاله . || نیکوحال باپیه شدن . (منتهی الارب ). بزرگ تن شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || شادمان گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).