کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شادمانه شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شادمانه شدن
لغتنامه دهخدا
شادمانه شدن . [ ن َ / ن ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) شاد شدن . راضی و خشنود شدن : به خیره میازارش ایچ آرزوی به کس شادمانه مشو جز بدوی . فردوسی .ببین تو همی کودکان را یکی مگر شادمانه شوند اندکی . فردوسی .برآسایداز رنج و سختی سپاه شود شادمانه جهاندار شاه . فر...
-
واژههای مشابه
-
شادمانه داشتن
لغتنامه دهخدا
شادمانه داشتن . [ ن َ / ن ِ ت َ ] (مص مرکب ) شاد داشتن . خوشحال داشتن : تو دل را بجز شادمانه مدارروان را ببد در گمانه مدار. فردوسی .به کوزه ٔ زرین آب خوردن از استسقاء ایمنی بود و دل را شادمانه دارد. (نوروزنامه ).
-
شادمانه کردن
لغتنامه دهخدا
شادمانه کردن . [ ن َ / ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شادمان کردن . حبور. حبر.
-
شادمانه دل
لغتنامه دهخدا
شادمانه دل . [ ن َ / ن ِ دِ ] (ص مرکب ) دلشاد. شادمان : ز جاه دولت او خلق شادمانه دلندز جاه و دولت خود شاد باد و برخوردار.سوزنی .
-
جستوجو در متن
-
حبور
لغتنامه دهخدا
حبور. [ ح ُ ] (ع مص ) حَبر. حَبَر. حَبْرَة. شاد شدن . (غیاث ). شادمانه شدن . (زوزنی ). شادمانی کردن . (دهار). || شاد کردن . (غیاث ). شادمانه کردن . حبر. (ترجمان القرآن ). و رجوع به حبر شود.
-
بجح
لغتنامه دهخدا
بجح . [ ب َ ج َ ] (ع مص ) شادمانه شدن . (آنندراج ) (منتهی الارب ). || بزرگ شدن . (آنندراج ). بزرگ قدر گردیدن . (از منتهی الارب ). || (حامص ) شادمانی . (منتهی الارب ).
-
بهج
لغتنامه دهخدا
بهج . [ ب َ ] (ع مص ) بهجة. شادمان گردیدن و مسرور شدن . (ناظم الاطباء). شادمانه شدن . (آنندراج ) (منتهی الارب ). شاد شدن . (ترجمان القرآن ) (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). شادمان و مسرور گردیدن . || شاد و مسرور کردن کسی را. (ناظم الاطباء). شاد و...
-
بشاشت
لغتنامه دهخدا
بشاشت . [ ب َ / ب ِ ش َ ] (ع مص ) بشاشة. مأخوذ از تازی ،خوشرویی و شادمانی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تازه رویی . خوبرویی و شادمانی . (ناظم الاطباء). گشاده رویی .(تفلیسی ). تازه رویی و شادمانی . (آنندراج ). شادی . شادانی . شادمانی . طلاقت وجه ....
-
حبر
لغتنامه دهخدا
حبر. [ ح َ ] (ع مص ) حَبْرة. حُبور. شاد شدن . شادمانی . شاد کردن . شادمانه کردن . (مهذب الاسماء) (ترجمان القرآن جرجانی ). آراستن سخن و جامه و جز آن . || نیکو کردن . || سیاهی یعنی مرکب کردن در دوات . || باقی ماندن نشان ضرب .
-
کران کردن
لغتنامه دهخدا
کران کردن . [ ک َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بپایان بردن . به آخر رسانیدن . (یادداشت مؤلف ) : تا از هر دو جانب دوستان شادمانه شوند و حاسدان ودشمنان به کوری روزگار کران کنند. (تاریخ بیهقی ).- از راه راست کران کردن ؛ منحرف شدن . از راه بیکسو شدن : به استوار...
-
بشکفیدن
لغتنامه دهخدا
بشکفیدن . [ ب ِ ک ُ دَ ] (مص ) شکفیدن . باز شدن غنچه و مانند آن . شکفته شدن غنچه . شکفتن : چو کاوس گفتار خسرو [کی ...] شنیدرخانش بکردار گل بشکفید. فردوسی .چو گل بشکفید از مل سالخوردرخ نامداران و شاه نبرد. فردوسی .گلی بد که شب تافتی چون چراغ بروزی دو ...
-
انقباض
لغتنامه دهخدا
انقباض . [ اِ ق ِ ](ع مص ) گرفته گردیدن و فراهم آمدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گرفته شدن . فراهم آمدن . (از ناظم الاطباء). فراهم آمدن و گرفته شدن . (از اقرب الموارد). گرفته شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ) (غیاث اللغات ). فراهم آمدن . کشی...
-
مسرور
لغتنامه دهخدا
مسرور. [ م َ ] (ع ص ) ناف بریده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ناف زده . مقطوع السرة. یقال : وُلد الرسول (ص ) مختوناً مسروراً. (امتاع الاسماع مقریزی ). || فرِح . (اقرب الموارد). شاد. (آنندراج ). شادکرده . (دهار). شادان . شادمان . شادمانه . خوشحا...