کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شادروان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شادروان
/šādravān/
معنی
۱. صفتی احترامآمیز برای درگذشته؛ مرحوم.
۲. [قدیمی] ویژگی آنکه روحش شاد باشد.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بخشوده، زندهیاد، فقید، مرحوم، مغفور
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شادروان
واژگان مترادف و متضاد
بخشوده، زندهیاد، فقید، مرحوم، مغفور
-
شادروان
واژگان مترادف و متضاد
۱. پرده، چادر، خیمه ۲. بند، سد ۳. اساس، اصل، بنیان، پایه ۴. سایبان، مظله ۵. بساط، فرش
-
شادروان
فرهنگ فارسی معین
(رَ) (ص مر.) مرحوم ، آمرزیده .
-
شادروان
فرهنگ فارسی معین
(دُ یا دَ رْ) [ په . ] (اِ.) 1 - چادر، سراپردة بزرگ . 2 - فرش گران بها. 3 - شاه نشین .
-
شادروان
لغتنامه دهخدا
شادروان . [ دُ ] (اِ مرکب ) معرب آن شادروان [ دَ / دِ ] و شاذروان . (دزی ج 1 ص 715). پهلوی شاتوروان . (فرش ). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). پرده ٔ بزرگی را گویند مانند شامیانه و سراپرده که پیش در خانه و ایوان ملوک و سلاطین بکشند. (برهان قاطع) (فرهنگ ...
-
شادروان
لغتنامه دهخدا
شادروان . [ رَ ] (ص مرکب ) دعایی است مرده را پیش از بردن نام او. با روح شاد. مغفور. خدا بیامرز. آمرزیده . مبرور. غفران پناه . جنت مکان . خلدمکان . خلدآشیان . || شاددل : شادروان باد شاه شاد دل و شاد کام گنجش هر روز بیش رنجش هر روز کم .منوچهری .
-
شادروان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) šādravān ۱. صفتی احترامآمیز برای درگذشته؛ مرحوم.۲. [قدیمی] ویژگی آنکه روحش شاد باشد.
-
شادروان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: šaturvan] ‹شادوان، شاروان، شادربان› [قدیمی] šādo(a)rvān ۱. پردۀ بزرگی که در قدیم جلو بارگاه سلاطین میکشیدند؛ سراپرده: ◻︎ برو ببین که چه زیبا کشیده دست بهار / ز گونهگونه در اطراف باغ شادروان (کمالالدین اسماعیل: ۷۷).۲. پیشگاه کاخ و بار...
-
واژههای مشابه
-
زنگله شادروان
لغتنامه دهخدا
زنگله شادروان . [زَ ؟ ] (اِخ ) نام پهلوانی ایرانی . (از شرح اسکندرنامه از آنندراج ) (غیاث ). رجوع به زنگه ٔ شاوران شود.
-
شادروان تستر
لغتنامه دهخدا
شادروان تستر. [ دُ ن ِ ت ُ ت َ ] (اِخ ) رجوع به شادروان شوشتر شود چه تستر معرب شوشتر است .
-
شادروان شاپور
لغتنامه دهخدا
شادروان شاپور. [ دُ ن ِ ] (اِخ ) سدی است که بر رود شوشتر کرده اند تا آب بشهر نشیند. یاقوت گوید: این شادروان از بناهای عجیب است طول آن نزدیک یک میل است و از سنگهای استوار و صخره ها و پایه های آهنی ساخته شده و بلاط آن از مس است (با ورقه های مسین مفروش ...
-
شادروان شوشتر
لغتنامه دهخدا
شادروان شوشتر. [ دُ ن ِ ت َ ] (اِخ ) یا شادروان تستر. ابن البلخی درباره ٔ آن آورده است : شادروان شوشتر او [ شاپوربن اردشیر ] بست اما درست تر آن است که شاپور ذوالاکتاف بست . (فارسنامه ، ص 63). و از آثار او در عمارت جهان آن است که این شهرها و بندها و پ...
-
شادروان مروارید
لغتنامه دهخدا
شادروان مروارید. [ دُ ن ِ م ُ ] (اِ مرکب ) نام صوتی است از مصنفات باربد مطرب و وجه تسمیه اش این است که روزی باربد مطرب بشادروان خسروپرویز نشسته آن صوت را نواخت و آن را شادروان نام نهاد و خسرو فرمود که طبقی پر از مروارید نثار باربد کردند و آن را شادرو...
-
پل شادروان
لغتنامه دهخدا
پل شادروان .[ پ ُ ل ِ ؟ ] (اِخ ) پل شوشتر. در مرآت البلدان ناصری (ماده ٔ تستر) آمده است : (شادروان در لغت سراپرده و فرش منقوش و بساط گرانمایه را گویند و چون زمین رودخانه یعنی بنیان این پل را از سنگ مرمر فرش کرده بودند آن را شادروان خواندند و بعضی شاد...