کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شادبهر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شادبهر
/šādbahr/
معنی
کسی که بهرهاش شادی است؛ آنکه از شادیها و خوشیهای دنیا بهرۀ وافر دارد؛ خوشحال؛ شادیبهر: ◻︎ یکی روز فارغدل و شادبهر / برآسوده بود از هوسهای دهر (نظامی۵: ۸۱۳)، ◻︎ پسر را همی گفت کای شادبهر / خرت را مبر بامدادان به شهر (سعدی۱: ۶۷).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شادبهر
فرهنگ فارسی معین
(بَ) (ص مر.) کسی که قسمت و بهره اش از دنیا شادی است .
-
شادبهر
لغتنامه دهخدا
شادبهر. [ ب َ ] (ص مرکب ) خوشحال . (فرهنگ جهانگیری ). کسی که از تمتعات دنیوی بهره ٔ وافر داشته باشد. (آنندراج ) : یکی روز فارغ دل و شادبهربرآسوده بود از هوسهای دهر. نظامی .پسر را همی گفت کای شادبهرخرت را مبر بامدادان به شهر.سعدی (بوستان ).
-
شادبهر
لغتنامه دهخدا
شادبهر.[ ب َ ] (اِخ ) نام کنیزکی بوده . (فرهنگ جهانگیری ).
-
شادبهر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] šādbahr کسی که بهرهاش شادی است؛ آنکه از شادیها و خوشیهای دنیا بهرۀ وافر دارد؛ خوشحال؛ شادیبهر: ◻︎ یکی روز فارغدل و شادبهر / برآسوده بود از هوسهای دهر (نظامی۵: ۸۱۳)، ◻︎ پسر را همی گفت کای شادبهر / خرت را مبر بامدادان به شهر (س...
-
واژههای مشابه
-
شادبهر و عین الحیوة
لغتنامه دهخدا
شادبهر و عین الحیوة. [ ب َ وَ ع َ نُل ْ ح َ یا ] (اِخ ) نام یکی از مثنویهای عنصری و یکی از قصص باستانی است . (لباب الالباب چ سعید نفیسی ص 269) : و اندر آخر عهدش (عهد بهمن ) در زمین بربر و ماچین قصه ٔ شادبهر و عین الحیوة بوده است .(مجمل التواریخ و الق...
-
جستوجو در متن
-
درجنبیدن
لغتنامه دهخدا
درجنبیدن . [ دَ جُم ْ دَ ] (مص مرکب ) جنبیدن . از جای رفتن . حرکت کردن : لشکر شادبهر درجنبیدنای روئین و کوس بغرنبید. عنصری .رجوع به جنبیدن شود.
-
غرنبیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] qorombidan بانگ و خروش برآوردن؛ صدای درشت و کلفت درآوردن؛ فریاد و غوغا کردن: ◻︎ لشکر شادبهر درجنبید / نای رویین و کوس بغرنبید (عنصری: ۳۶۶).
-
مثنویات
لغتنامه دهخدا
مثنویات . [ م َ ن َ وی یا ] (ع اِ) ج ِ مثنویة تأنیث مثنوی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و اشعار عنصری شعار فصاحت و دلیری دارد ... و مثنویاتی که تألیف کرده است هم به اسم خزانه ٔ یمین الدوله چون شادبهر و عین الحیوة و وامق و عذرا و خنگ بت و سرخ بت ه...
-
غرنبیدن
لغتنامه دهخدا
غرنبیدن . [ غ ُرُم ْ دَ ] (مص ) آواز در گلو پیچیدن و شور کردن و فریاد و غوغا نمودن و خروش و بانگ برآوردن . (برهان قاطع). || غریدن . آوازی هول دادن . آواز مهیب برآوردن رعد و جز آن . (از فرهنگ شعوری ) : غرنبیدن نای در کوه و دشت ز آوای تندر همی درگذشت ....
-
فرسته
لغتنامه دهخدا
فرسته . [ ف ِ رِ ت َ / ت ِ ] (اِ) فرستاده . چیزی که به جهت کسی فرستند. (برهان ). || رسول . (برهان ). سفیر. قاصد. ایلچی . (یادداشت به خط مؤلف ) : زآن است قوی شیر به گردن که به هر کاراز خود به تن خویش رسول است و فرسته . رودکی . فرسته فرستاد با خواسته ...
-
عنصری
لغتنامه دهخدا
عنصری . [ ع ُ ص ُ ] (اِخ ) ابوالقاسم حسن بن احمد عنصری بلخی . سرآمد سخنوران پارسی در دربار محمود و مسعود غزنوی . مولد او شهر بلخ بود و از آغاز زندگی وی اطلاع روشنی در دست نیست . چنانکه از اشعار او معلوم میشود اطلاعاتش تنها منحصر به ادب و شعر نبود، بل...
-
بهر
لغتنامه دهخدا
بهر. [ ب َ ] (اِ) حصه . نصیب . حظ. بهره . (برهان ). نصیب . قسمت . (آنندراج ) (انجمن آرا). حصه . نصیب . بهره . (رشیدی ) (جهانگیری ). حصه . نصیب . قسمت . بخش . (ناظم الاطباء). بهره . حظ. نصیب . قسمت . (فرهنگ فارسی معین ). فرخنج . نیاوه . آوخ . (یادداشت...
-
آک
لغتنامه دهخدا
آک . (اِ) بعض فرهنگ نویسان ما این صورت را آورده و بدان معنی آسیب ، آفت ، عاهت ، عیب ، عار و آهو و زشتی داده اند. و در کلمه ٔ ده آک ، صورتی از ضحّاک نیز می آورند که چون ضحّاک صاحب ده عیب : زشتی ، کوتاهی ، بیدادگری ، بیشرمی ، بسیارخواری ، بدزبانی ، درو...