کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شاخ کِردَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
شاخ پیراستن
لغتنامه دهخدا
شاخ پیراستن . [ ت َ ] (مص مرکب )زدن شاخه های درخت . شاخ زدن . رجوع به شاخ زدن شود.
-
شاخ پیوند
لغتنامه دهخدا
شاخ پیوند. [ خ ِ پَی / پِی وَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نهال پیوند و برگ پیوند. (آنندراج ) : ز بس بیگانه ام از آشنایان غریبم در وطن چون شاخ پیوند.حاتم بیگ (از آنندراج ).
-
شاخ تیر
لغتنامه دهخدا
شاخ تیر. (اِ مرکب ) فرسب . حمال . شاخ . عارضه . و رجوع به شاخ شود.
-
شاخ حجام
لغتنامه دهخدا
شاخ حجام . [ خ ِ ح َج ْ جا ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شاخ حجامت . سمیرا. کبه . رجوع به شاخ و شاخ حجامت شود.
-
شاخ حجامت
لغتنامه دهخدا
شاخ حجامت . [ خ ِ ح ِ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شاخ حجام . سمیرا.کبه . شاخ گوسفند است که سر باریک آن سوراخ است و برآن تکه ٔ پوستی است . حجام سر گشاد را بر عضو کسی که میخواهد حجامت کند می گذارد و هوای داخل شاخ را میمکدسپس آن تکه ٔ پوست را بر سورا...
-
شاخ درآوردن
لغتنامه دهخدا
شاخ درآوردن . [ دَوَ دَ ] (مص مرکب ) در محاوره ٔ امروز بمعنی بسیار تعجب کردن است . (فرهنگ نظام ). عظیم حیرت کردن از شنیدن یا دیدن چیزی . || در تکلم بمعنی بسیار پشیمان شدن . (فرهنگ نظام ). رجوع به شاخ برآوردن شود.
-
شاخ دمیدنی
لغتنامه دهخدا
شاخ دمیدنی . [ خ ِ دَ دَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نفیر و کرنای و بوق . (ناظم الاطباء).
-
شاخ ریحان
لغتنامه دهخدا
شاخ ریحان . [ خ ِ رَ / رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شاخه ٔ ریحان . طاقه ٔریحان . (ناظم الاطباء). و رجوع به شاخ و شاخه شود.
-
شاخ زدن
لغتنامه دهخدا
شاخ زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) انشعاب . (تاج المصادر بیهقی ). تفرع . (مصادر زوزنی ). شاخه زدن . رُستن و دمیدن شاخ : این جهان را بنظم شاخ زندهر چه در باغ طبع من کارد.مسعودسعد.عشق تو اندر دلم شاخ کنون میزندوز دل من صبر رابیخ کنون میکند. خاقانی . || نطح...
-
شاخ زر
لغتنامه دهخدا
شاخ زر. [ خ ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پاره ای زر. شاخه های زر که در خزائن سلاطین نگهدارند. (آنندراج ) : ز برگهای خزان بر نهال شاخ زری است چه کیمیا است که طالع بباغبان داده است .سلیم (از آنندراج ).
-
شاخ زرین
لغتنامه دهخدا
شاخ زرین . [ خ ِ زَرْ ری ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از قلم زردرنگ نویسندگی باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ).
-
شاخ زعفران
لغتنامه دهخدا
شاخ زعفران . [ خ ِ زَ ف َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) در عرف هند بر چیز غریب و نادر اطلاق کنند. (آنندراج ). هر چیز غریب و نادر. (ناظم الاطباء) : به پیش جلوه ٔ او نیست سرخ رو نوروزبملک هند بود شاخ زعفران هولی . سراج المحققین (از آنندراج ).|| کسی که قدر...
-
شاخ سست
لغتنامه دهخدا
شاخ سست . [ خ ِ س ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مراد از آن دنیاست . (آنندراج ).
-
شاخ سمن
لغتنامه دهخدا
شاخ سمن . [ خ ِ س َ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از قد و بالای مطلوب است . (برهان قاطع). کنایه از قد محبوب . (انجمن آرا). از اسمای معشوق است که کنایه از قد محبوب باشد. (آنندراج ).
-
شاخ سوا
لغتنامه دهخدا
شاخ سوا. [ س ِ ] (اِخ ) کوه سرکوتل واقع در خط سرحدی مغرب ایران بین لادین و کوه مرغاب . (جغرافیای سیاسی ایران کیهان ص 41). و رجوع به جغرافیای مفصل غرب ایران ص 136 شود.