کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شاخ و شونه کشیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
head-on collision
برخورد شاخبهشاخ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] برخورد دو جسم وقتی که در امتداد خط واصلِ مرکزهایشان به یکدیگر نزدیک شوند
-
شاخ به شاخ شدن
فرهنگ فارسی معین
(بِ. شُ دَ) (مص ل .) مجادله کردن ، دست به یقه شدن .
-
شاخ به شاخ گذاشتن
لغتنامه دهخدا
شاخ به شاخ گذاشتن . [ ب ِ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) با کسی ، حاضر برای مقابله شدن . (فرهنگ نظام ). رجوع به شاخ به شاخ شدن با کسی شود.
-
شاخ شاخ کردن
لغتنامه دهخدا
شاخ شاخ کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تشعیب .
-
Monoceros, Mon, Unicorn
تکشاخ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] صورتی فلکی متشکل از ستارههای کمنور در استوای آسمان، در کنار ستارگان بارز جبار
-
شاخبزی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] ← مارتینی
-
شاخبزیان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] ← مارتینیان
-
dehorning
شاخزدایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی- علوم دامی] حذف شاخ دامها بهطور فیزیکی یا بهکمک مواد شیمیایی
-
hornworts
شاخواشان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] ← شاخواشتباران
-
پنج شاخ
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) پنج انگشت .
-
صد شاخ
فرهنگ فارسی معین
(صَ) (ص مر.) پاره پاره .
-
زرین شاخ
لغتنامه دهخدا
زرین شاخ .[ زَرْ ری ] (اِ مرکب ) خامه . قلم . (ناظم الاطباء).
-
شاخ انگور
لغتنامه دهخدا
شاخ انگور. [ خ ِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نام دارویی است . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || شمراخ . (دهار).
-
شاخ بدیوار
لغتنامه دهخدا
شاخ بدیوار.[ ب ِ دی ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) کنایه از گردنکش . (آنندراج ) (غیاث ) (فرهنگ نظام ). مغرور. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (غیاث ). خودبین . (ناظم الاطباء) : مغزش ز نسیم سحری گشت پریشان زین جرم که شد شاخ بدیوار شکوفه .صائب (از فرهنگ نظام ).
-
شاخ برزدن
لغتنامه دهخدا
شاخ برزدن . [ ب َ زَ دَ ] (مص مرکب ) شاخه بر زدن . شاخه درآوردن . (منتهی الارب ).