کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شاخ شکسته و سُم سابیده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
شاخ برزدن
لغتنامه دهخدا
شاخ برزدن . [ ب َ زَ دَ ] (مص مرکب ) شاخه بر زدن . شاخه درآوردن . (منتهی الارب ).
-
شاخ بزی
لغتنامه دهخدا
شاخ بزی . [ ب ُ ] (اِ مرکب ) بوته ٔزینتی است از خانواده ٔ صبر زرد. (یادداشت مؤلف ).
-
شاخ بیجاده
لغتنامه دهخدا
شاخ بیجاده . [ خ ِ دَ / دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از شمع : باده پیش آرو پیش من بنشین شاخ بیجاده پیش من بنشان .قطران .
-
شاخ پیراستن
لغتنامه دهخدا
شاخ پیراستن . [ ت َ ] (مص مرکب )زدن شاخه های درخت . شاخ زدن . رجوع به شاخ زدن شود.
-
شاخ درآوردن
لغتنامه دهخدا
شاخ درآوردن . [ دَوَ دَ ] (مص مرکب ) در محاوره ٔ امروز بمعنی بسیار تعجب کردن است . (فرهنگ نظام ). عظیم حیرت کردن از شنیدن یا دیدن چیزی . || در تکلم بمعنی بسیار پشیمان شدن . (فرهنگ نظام ). رجوع به شاخ برآوردن شود.
-
شاخ زر
لغتنامه دهخدا
شاخ زر. [ خ ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پاره ای زر. شاخه های زر که در خزائن سلاطین نگهدارند. (آنندراج ) : ز برگهای خزان بر نهال شاخ زری است چه کیمیا است که طالع بباغبان داده است .سلیم (از آنندراج ).
-
شاخ زرین
لغتنامه دهخدا
شاخ زرین . [ خ ِ زَرْ ری ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از قلم زردرنگ نویسندگی باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ).
-
شاخ سست
لغتنامه دهخدا
شاخ سست . [ خ ِ س ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مراد از آن دنیاست . (آنندراج ).
-
شاخ سوخته
لغتنامه دهخدا
شاخ سوخته . [ خ ِ ت َ / ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قرن محرق . در داروهای چشم بکار است . (یادداشت مؤلف ).
-
شاخ صنوبر
لغتنامه دهخدا
شاخ صنوبر. [ خ ِ ص َ / ص ِ ن َ / نُو ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از معشوق . (از آنندراج ) : من آن شاخ صنوبر را ز باغ سینه برکندم که هر گل کز غمش بشکفت محنت بار می آورد.حافظ.
-
شاخ غزال
لغتنامه دهخدا
شاخ غزال . [ خ ِ غ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از کمان تیراندازی . (برهان قاطع). || کنایه از هلال . (آنندراج ) : در حدود باختر آهوی دشت خاوران چون فرو شد، در هوا شاخ غزال آمد پدید.خواجه جمال الدین سلمان (از آنندراج ).
-
شاخ گل
لغتنامه دهخدا
شاخ گل . [ خ ِ گ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از معشوق . (غیاث اللغات ) : ز شوخی های ناز آن شاخ گل در خانه میماندبه دلها خارخار جلوه ٔ مستانه میماند. میرزارضی دانش (از آنندراج ).به باغ میرود آن شاخ گل سلیم دگربهار در چمن امروز میهمان گل است . م...
-
شاخ گوزن
لغتنامه دهخدا
شاخ گوزن . [ خ ِ گ َ وَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از ماه نو. هلال . (برهان قاطع) (آنندراج ) : کرده در آن خرم قضا، جهد گوزنان چند جاشاخ گوزن اندر هوا اینک نگونسار آمده .افضل الدین خاقانی (از آنندراج ).
-
شاخ مرجان
لغتنامه دهخدا
شاخ مرجان . [ خ ِ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تکه یا شاخه ای از مرجان . رجوع به مرجان شود.
-
شاخ نبات
لغتنامه دهخدا
شاخ نبات . [ خ ِ ن َ ] (اِخ ) نام افسانه ای معشوقه ٔ خواجه ٔ شیراز. (آنندراج ).