کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شاخ به شاخ جستن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شاخ به شاخ جستن
لغتنامه دهخدا
شاخ به شاخ جستن . [ ب ِ ج َ ت َ ] (مص مرکب ) شاخ به شاخ پریدن . (امثال و حکم دهخدا).
-
واژههای مشابه
-
Monoceros, Mon, Unicorn
تکشاخ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] صورتی فلکی متشکل از ستارههای کمنور در استوای آسمان، در کنار ستارگان بارز جبار
-
شاخبزی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] ← مارتینی
-
شاخبزیان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] ← مارتینیان
-
hornworts
شاخواشان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] ← شاخواشتباران
-
شاخِ هَجُمَت
لهجه و گویش بختیاری
šâx-e hajomat شاخِ حجامت.
-
شاخِ سبیل
لهجه و گویش تهرانی
موی سیبیل ،نوک سیبیل
-
Gazella lelptoceros
غزال نازکشاخ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم جانوری] گونهای از تیرۀ گاویان و راستۀ زوجسُمسانان که بالای بدنش قهوهای جلادار با نوارهای کمرنگی بر روی صورت و پهلوها و زیر بدن آن سفید است و هر دو جنس آن شاخهای نازک دارند
-
Anthocerophyta
شاخواشتباران
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] شاخهای کوچک از گیاهان غیرآوندی، شامل تقریباً 100 گونه که دارای قاعدهای نسبتاً پهن و تعدادی پوشینۀ بلندند که از رأس بهصورت دوشاخه میشکافند متـ . شاخواشان hornworts
-
جستوجو در متن
-
مدری
لغتنامه دهخدا
مدری . [ م ِ را ] (ع اِ) سیخ و شاخ باریک که زنان به وی موی سر راست کنند. (منتهی الارب ). شاخ گاو و گوسفند که بدان شانه کنند. (فرهنگ خطی ). شانه . (فرهنگ فارسی معین ). مدراة. مَدریَه . مشط. (اقرب الموارد). سرخاره . (از متن اللغة). رجوع به مدراة شود. ج...
-
شغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šaq ۱. شاخ حیوان.۲. [مجاز] شاخ جانور.۳. ظرف شرابی که از شاخ گاو ساخته شده باشد: ◻︎ به بازی و خنده گرفت و نشست / شغ گاو و دنبال گرگی به دست (فردوسی: لغتنامه: شغ).
-
هاچه زدن
لغتنامه دهخدا
هاچه زدن . [ چ َ / چ ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) دو شاخ به زیر شاخ درخت و امثال آن زدن .
-
قفحاء
لغتنامه دهخدا
قفحاء. [ ق َ ] (ع ص ) عجاجة قفحاء؛ گرد و دود که شاخ شاخ به نظر آید. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).