کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شاخه زاد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
branching 2
شاخهگزینی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] انتخاب یک مسیر اجرایی توسط برنامۀ رایانهای
-
epicormic branch, epicormic, epicormic shoot, water sprout
شاخۀ هرز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] شاخهای دارای جوانههای خوابیده یا نابجا که براثر نور زیاد یا آتشسوزی، بر روی تنۀ درختان جنگلی تشکیل میشود
-
neurite 1
پیشاخه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] ← عصبشاخه
-
neurite 2
عصبشاخه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] هر زائده یا شاخۀ منشعب از یاختۀ عصبی، اعم از آسه یا دارینه متـ . پیشاخه
-
دو شاخه
لغتنامه دهخدا
دو شاخه . [ دُ خ َ/ خ ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) هر چیز که دارای دو شاخ باشد. (ناظم الاطباء): گاو دوشاخه . || آنکه دارای دو شعبه و سر بود: درخت دو شاخه . (یادداشت مؤلف ). || هر چه دارای دوشعبه باشد. دوپر. دوپره . دوشاخ . دوزبانه . (یادداشت مؤلف ) : تن...
-
شاخه زدن
لغتنامه دهخدا
شاخه زدن . [ خ َ / خ ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) روییدن شاخه از تنه ٔ درخت . || پیراستن . بریدن و قطع کردن شاخه .
-
شاخه دار
لغتنامه دهخدا
شاخه دار. [ خ َ / خ ِ ] (نف مرکب ) شاخ ور. با شاخه .
-
شاخة الحیاک
لغتنامه دهخدا
شاخة الحیاک . [ خ َ تُل ْ ح ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رویس در بخش مرکزی شهرستان خرمشهر و در دو هزارگزی جنوب خاوری خرمشهر و دو هزارگزی خاور راه اتومبیل رو خرمشهر به آبادان . دشت و گرمسیر و مرطوب است . سکنه ٔ آن 500تن شیعه اند که زبانشان عربی و فارس...
-
پنج شاخه
لغتنامه دهخدا
پنج شاخه . [ پ َ خ َ / خ ِ ] (اِ مرکب ) قسمی شمعدان فلزین یا بلورین . نوعی جار و چل چراغ با کاسه ٔ بلورین که پنج شمع خورد.
-
دو شاخه
دیکشنری فارسی به عربی
سدادة
-
شاخه دراوردن
دیکشنری فارسی به عربی
فرع
-
رویش شاخه
دیکشنری فارسی به عربی
نبتة
-
شاخه کوچک
دیکشنری فارسی به عربی
غصين
-
branch point 2
نقطۀ شاخهگزینی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] نقطهای در برنامۀ رایانهای که در آن دستور شاخهگزینی آغاز میشود
-
oligodendrocyte
یاختۀ کمشاخه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] یاختۀ تولیدکنندۀ میلین در دستگاه عصبی مرکزی