کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شاخابه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شاخابه
/šāxābe/
معنی
۱. نهر؛ جوی کوچکی که از رودخانه یا دریا جدا شود.
۲. (زمینشناسی) خلیج.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
bay, branch, cove, firth, inlet, loch
-
جستوجوی دقیق
-
distributary
شاخابه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] شاخهای فرعی که از رود اصلی جدا شود و به آن بازنگردد یا براثر نهشت رود و مسدود شدن آبراهۀ اولیه ایجاد شود
-
شاخابه
فرهنگ فارسی معین
(بِ یا بَ) (اِمر.) 1 - جوی کوچکی که از رود یا دریا جدا گردد. 2 - خلیج .
-
شاخابه
لغتنامه دهخدا
شاخابه . [ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) شاخ آبه شهرود. خلیج . (شعوری ). جویی و نهری باشد که از رود بزرگ و دریا جدا شود و آن را به تازی خلیج گویند. (فرهنگ جهانگیری ). جوی کوچکی را گویند که از رودخانه ای بزرگ یا رودخانه ای که از دریا جدا میشود جدا شده باشد و...
-
شاخابه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شاخآبه› (کشاورزی) šāxābe ۱. نهر؛ جوی کوچکی که از رودخانه یا دریا جدا شود.۲. (زمینشناسی) خلیج.
-
شاخابه
دیکشنری فارسی به عربی
بحيرة , فتحة
-
شاخابه
واژهنامه آزاد
شاخابه یا خلیج:شخاب یا شاخاب یا شاخابه معنای نفوذ و رخنه و گسترش شاخه آب دریا در خشکی. برعکس شبه جزیره که نفوذ خشکی در دریاست. جمله ی اقوامِ ایران را چو خـون شاخـابه پارس! خوانمش من این خلیجِ نیلگون شاخـابه پارس! دیگر آن نامِ وطن ! چون خون رنگینم به ...
-
جستوجو در متن
-
loch
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لوچ، دریاچه، خلیج، شاخابه
-
خلیج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (جغرافیا) xalij قسمتی از دریا که در خشکی پیش رفته باشد؛ شاخابه.
-
lochs
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لک ها، دریاچه، خلیج، شاخابه
-
شاخاب
واژهنامه آزاد
خلیج، آبکند، شاخابه، کنداب
-
خلیج
واژگان مترادف و متضاد
خور، شاخاب، شاخابه، شاخاوه ≠ شبهجزیره
-
inlets
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ورودی ها، شاخابه، خلیج کوچک، راه دخول، خور
-
inlet
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ورودی، شاخابه، خلیج کوچک، راه دخول، خور
-
خلیج
واژهنامه آزاد
خلیج:شخاب یا شاخاب یا شاخابه معنای نفوذ و رخنه و گسترش شاخه آب دریا در خشکی. برعکس شبه جزیره که نفوذ خشکی در دریاست. جمله ی اقوامِ ایران را چو خـون شاخـابه پارس! خوانمش من این خلیجِ نیلگون شاخـابه پارس! دیگر آن نامِ وطن ! چون خون رنگینم به تـن ! هر...