کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شات
/šāt/
معنی
گوسفند، خواه نر باشد یا ماده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شات
فرهنگ فارسی معین
[ ع . شاة ] (اِ.) گوسفند.
-
شات
لغتنامه دهخدا
شات . (ع اِ) شاة گوسپند و این لفظ را اکثر بتای مدوره نویسند. (غیاث ) : گرگ را کی رسد ملامت شات باز را کی رسد نهیب شخش . رودکی .به بُرّ و شات مرا بِرّ و مکرمت فرمای که این ز حیوان نیکوترین و آن ز نبات منازعان تو بادند یک یک و جمله شکم شکافته چون بُرّ ...
-
شات
لغتنامه دهخدا
شات . [ تِن ْ ] (ع ص ) شاتی . سرد: یوم شات ؛ روز سرد. رجوع به شاتی شود.
-
شات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: شاة، جمع: شِیاه و شِواه و اَشاوِه] [قدیمی] šāt گوسفند، خواه نر باشد یا ماده.
-
واژههای مشابه
-
شات و شوت
لغتنامه دهخدا
شات و شوت . [ شات ْ ت ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) لاف زدن (در زبان محاوره ). (فرهنگ نظام ).
-
شات و شوت
فرهنگ گنجواژه
سر و صدا.
-
شات و شوت
فرهنگ گنجواژه
صدای تهدیدآمیز.
-
واژههای همآوا
-
شاط
لغتنامه دهخدا
شاط. (اِخ ) قلعه ای است به اندلس و در آن مویز مرغوب قرمز رنگ تلخ وش فراوان است و آن را به همه ٔ شهرهای اندلس میبرند. (الحلل السندسیه ج 1 ص 122) : فاحتل من بُبَشْتر ذراهاو جال فی شاط و مستواها.(از ارجوزه ای در ذکر غزوات عبدالرحمان بن محمد خلیفه ٔ اموی...
-
شاط
لغتنامه دهخدا
شاط. [ شا طط ] (ع ص ) مردی که مابین دو طرف او فراخ و وسیع باشد و مرد گشاده سینه . (منتهی الارب ). بیّن الشطاطه ؛ ای بعید مابین الطرفین . (اقرب الموارد). || دور. (ناظم الاطباء).
-
شاة
لغتنامه دهخدا
شاة. (ع اِ) الَ ... وسیله ای که بدان از نخل خرما بالا روند. (از ذیل اقرب الموارد).
-
شاة
لغتنامه دهخدا
شاة. (ع اِ) گوسپند نر و ماده . (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). ج ، شاه ، شیاه ، شِواه ، اشاوِه ، شَوی ْ، شیه ،و شیِّه و این سه قسم اخیر اسم جمعند. (اقرب الموارد). || و اصل شاة، شاهة است چه تصغیر آن شُوَیهَة و جمع شیاة آمده است . هاء برا...
-
شعة
لغتنامه دهخدا
شعة. [ ش َ ع َ ] (ع مص ) درآمیختن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
شِئْتَ
فرهنگ واژگان قرآن
خواستي