کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شاباش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شاباش
/šābāš/
معنی
۱. خوشباش؛ احسنت؛ آفرین: ◻︎ گفت شاباش و بدادش خلعتی / گوهر از وی بستد آن شاه و فتی (مولوی۱: ۹۰۱).
۲. (اسم) پولی که در مجلس جشن و شادمانی به نوازنده و بازیگر میدهند یا بر سر عروس و داماد نثار میکنند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
cheer
-
جستوجوی دقیق
-
شاباش
فرهنگ فارسی معین
1 - (شب جم .) از ادات تحسین ، مخفف شادباش . آفرین ، خوش باش . 2 - (اِ.)پولی که در عروسی به رقاص و مطرب می دهند یا بر سر عروس و داماد می ریزند.
-
شاباش
لغتنامه دهخدا
شاباش . (جمله ٔفعلیه دعایی ، صوت مرکب ) مخفف شاد باش . (برهان ). || (صوت مرکب ) کلمه ٔ تحسین باشد. (برهان ). آفرین . احسنت . طوبی لک ، دعای خیر و تحیّت : گر سیم دهی هزار احسنت ور زر بخشی هزار شاباش . سوزنی .در جهان این مدح و شاباش و زهی ز اختیار است ...
-
شاباش
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) šābāš ۱. خوشباش؛ احسنت؛ آفرین: ◻︎ گفت شاباش و بدادش خلعتی / گوهر از وی بستد آن شاه و فتی (مولوی۱: ۹۰۱).۲. (اسم) پولی که در مجلس جشن و شادمانی به نوازنده و بازیگر میدهند یا بر سر عروس و داماد نثار میکنند.
-
شاباش
لهجه و گویش تهرانی
پول یا نقلی که عروس و داماد میریزند یا به خنیاگر میدهند.
-
واژههای مشابه
-
شاباش کردن
لغتنامه دهخدا
شاباش کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) (مخفف شاه باش یا شادباش ). شاه یا شادباش گفتن . تهنیت کردن . گفتن به داماد یا عروس یا حاکم نو یا تازه واردی شاه باش یا شادباش : بلیس کرد ورا دست بوسه و شاباش نشست پیش وی اندر به حرمت و تعظیم . سوزنی .|| توسعاً، نثار...
-
شاباش گفتن
لغتنامه دهخدا
شاباش گفتن . [ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) شادباش یا شاه باش گفتن . زنده باش گفتن ، و رجوع به شاباش شود.
-
جستوجو در متن
-
شَواش
لهجه و گویش بختیاری
šavâš شاباش.
-
تبریک
فرهنگ واژههای سره
شادباش، شاباش، خجسته، فرخنده
-
شاه باش گفتن
لغتنامه دهخدا
شاه باش گفتن . [ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) شاباش گفتن . زنده باش گفتن . رجوع به شاباش گفتن شود.
-
شیتیل،شَتَل
لهجه و گویش تهرانی
باج قمار،درصدی از قمار که به شاباش دهند.
-
شادباش
واژگان مترادف و متضاد
۱. تبریک، تهنیت، مبارکباد ۲. شاباش ≠ تسلیت
-
bravo
دیکشنری انگلیسی به فارسی
براوو، بارک الله، افرین، شاباش، مریزاد، هورا، به به
-
نثار
واژگان مترادف و متضاد
۱. افشان، افشاندن، پاشیدن ۲. اهدا، تقدیم، هدیه ۳. برخی، فدا، قربان ۴. زرافشان، شاباش