کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سیوف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سیوف
/soyuf/
معنی
= سیف seyf
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سیوف
فرهنگ فارسی معین
(سُ) [ ع . ] (اِ.) جِ سیف ؛ شمشیرها.
-
سیوف
لغتنامه دهخدا
سیوف . [ س ُ ] (ع اِ) ج ِ سیف . شمشیرها : میزبانان من سیوف و رماح میهمانان من کلاب و سنور. مسعودسعد.ز رای و عزم تو گردون و دهر از آن ترسدکه این کشیده سیوف است و آن زدوده رماح . مسعودسعد.رجوع به سیف شود.
-
سیوف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ سیف] [قدیمی] soyuf = سیف seyf
-
واژههای مشابه
-
اصحاب سیوف
لغتنامه دهخدا
اصحاب سیوف . [ اَ ب ِ س ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اهل شمشیر. (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
نمور
لغتنامه دهخدا
نمور. [ ن ُ ] (ع اِ) ج ِ نمر. رجوع به نَمِر شود : میزبانان من سیوف و رماح میهمانان من کلاب و نمور.مسعودسعد.
-
قساسیة
لغتنامه دهخدا
قساسیة.[ ق ُ سی ی َ ] (ص نسبی ) (سیوف ...) شمشیرهای منسوب به کان آهن قساس . (ناظم الاطباء). رجوع به قُساس شود.
-
لسان الکلب
لغتنامه دهخدا
لسان الکلب . [ ل ِ نُل ْ ک َ ] (اِخ ) نام شمشیر تبع. || نام چند تیغ دیگر. (منتهی الارب ). اسم سیوف . (اقرب الموارد).
-
رماح
لغتنامه دهخدا
رماح . [ رِ ] (ع اِ) ج ِ رُمْح . نیزه ها. (منتهی الارب ) (غیاث اللغات )(از اقرب الموارد). رجوع به رُمْح شود : میزبانان من سیوف و رماح میهمانان من کلاب و نمور. مسعودسعد.ز رای و عزم تو گردون و دهر از آن ترسدکه این کشنده سیوف است و آن زدوده رماح .مسعودس...
-
حتوف
لغتنامه دهخدا
حتوف . [ ح ُ ] (ع اِ) ج ِ حَتف . (منتهی الارب ) : همه را طعمه ٔ سیوف و عرضه ٔ حتوف گردانید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). ملک زوزن عنان او عیان بگرفت و به اعیان ارکان اشارت کرد تا سیوف حتوف از نیام برکشیدند. (جهانگشای جوینی ).
-
مشرفیة
لغتنامه دهخدا
مشرفیة. [ م َ رَ فی ی َ ] (ص نسبی ) مشرفی : سیوف مشرفیه . سیف مشرفی . و رجوع به مشرفی و الجماهر چ هند ص 248 شود.
-
باجهر الهندی
لغتنامه دهخدا
باجهر الهندی . [ ج َ رُل ْ هَِ ] (اِخ ) او را کتابی است در فراسات سیوف و نعت و صفات و رسوم و علامات آن . (فهرست ابن الندیم چ مصرص 437).
-
بیلمانیة
لغتنامه دهخدا
بیلمانیة. [ ب َ ل َ نی ی َ ] (ع ص نسبی ) سیوف بیلمانیة؛ شمشیرهای منسوب به بیلمان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به بیلمان شود.
-
حنفیة
لغتنامه دهخدا
حنفیة. [ ح َ ن َ فی ی َ ] (ع ص ) سیوف حنفیة؛ شمشیرهای منسوب به ابوبحرصخر احنف بن قیس . (منتهی الارب ). رجوع به حنفی شود.