کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سیه جگر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
سیه چشمه
لغتنامه دهخدا
سیه چشمه . [ ی َه ْ چ ِ م َ ] (اِخ ) نام یکی از بخش های سه گانه ٔ شهرستان ماکو. قسمت عمده ٔ بخش کوهستانی است . سلسله جبال ساری چمن از باختر و کوه چرکین از شمال و کوه سکار از خاور و کوه شیوه رش از جنوب این بخش را احاطه نموده اند. قرای مرزی بخش ییلاقی ...
-
سیه چشمه
لغتنامه دهخدا
سیه چشمه . [ ی َه ْ چ ِ م َ ](اِخ ) قصبه ٔ مرکزی بخش سیه چشمه ٔ شهرستان ماکو می باشد و مختصات جغرافیایی آن بشرح زیر است : طول 44 درجه و 22 دقیقه و 15 ثانیه ، عرض 39 درجه و 3 دقیقه و 45 ثانیه و ارتفاع آن از سطح دریا 1843 متر. اختلاف ساعت آن با طهران 2...
-
سیه چوب
لغتنامه دهخدا
سیه چوب . [ ی َه ْ ] (اِ مرکب )درختی که مَن ّ شیرخشت بر آن افتد. (بحر الجواهر). گیاهی که شیرخشت بر آن نشیند. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
سیه خانه
لغتنامه دهخدا
سیه خانه . [ ی َه ْ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) خانه ٔ مردم چادرنشین . (برهان ). خیمه ٔ صحرانشینان عرب . (غیاث ) (آنندراج ).در اصطلاح کنونی سیه چادر گویند چه این گروه خیمه های سیاه بکار برند. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). || کنایه از زندان . (برهان ) (غیاث ) (...
-
سیه دانه
لغتنامه دهخدا
سیه دانه . [ ی َه ْ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) شونیز. (دهار). رجوع به سیاه دانه شود.
-
سیه دست
لغتنامه دهخدا
سیه دست . [ ی َه ْ دَ ] (ص مرکب ) مردم بخیل . || رذل . || شوم . نامبارک . (برهان ) (آنندراج ) : جره بازی بدم رفتم به نخجیرسیه دستی زده بر بال مو تیربوره غافل مچر در چشمه ساران هر آن غافل چره غافل خوره تیر. باباطاهر.رجوع به سیاه دست شود.
-
سیه دل
لغتنامه دهخدا
سیه دل . [ ی َه ْ دِ ] (ص مرکب ) کینه ور. (آنندراج ). بدخواه . بداندیش . بدکردار. (ناظم الاطباء) : این زال سرسپید سیه دل طلاق ده اینک ببین معاینه فرزند شوهرش . خاقانی .زبانی است هرکو سیه دل بودنه هر زنگیی خواجه مقبل بود. نظامی .بر سیه دل چه سود خواند...
-
سیه دوده
لغتنامه دهخدا
سیه دوده .[ ی َه ْ دَ / دِ ] (ص مرکب ) بداصل . (فرهنگ رشیدی ).
-
سیه دولان
لغتنامه دهخدا
سیه دولان . [ ی َه ْ ] (اِخ ) دهی است از بخش سراسکندشهرستان تبریز. دارای 190 تن سکنه . آب آن از چشمه ورود. محصول آنجا غلات ، حبوبات و پنبه . شغل اهالی زراعت و گله داری است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
-
سیه دولان
لغتنامه دهخدا
سیه دولان . [ ی َه ْ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان آلان برآغوش بخش آلان برآغوش شهرستان سراب . دارای 405تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ چاکی چای و چشمه . محصول آنجا غلات . شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان فرش بافی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایرا...
-
سیه دیده
لغتنامه دهخدا
سیه دیده . [ ی َه ْ دَ / دِ ] (ص مرکب ) مرادف سیاه چشم و سیه چشم . (آنندراج ) : درازگردن و کوتاه پشت و گردسرین سیاه شاخ و سیه دیده و نکودیدار. فرخی .خصم سپیدکار سیه دیده ٔ تو رابادا سیاه گشته بدود عذاب روی . سلمان ساوجی (از آنندراج ).رجوع به سیاه چشم...
-
سیه رو
لغتنامه دهخدا
سیه رو. [ ی َه ْ ] (ص مرکب ) بدکار. بدعمل . بی آبرو. || شرمنده . خجل . سیه روی . رسوا. بی آبرو. (ناظم الاطباء) : گر دین حقیقت بپذیری شوی آزادزآن پس نبوی نیز سیه روی بداختر. ناصرخسرو.لیکن چکنم من سیه روی کافتاده بخود نیم درین کوی . نظامی .مگردان سیه ر...
-
سیه روئی
لغتنامه دهخدا
سیه روئی . [ ی َه ْ ] (حامص مرکب ) سیه روی گشتن : سیه روئی ز ممکن در دو عالم جدا هرگز نشد واﷲ اعلم .شیخ محمود شبستری .
-
سیه رود
لغتنامه دهخدا
سیه رود. [ ی َه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دیزمار باختری بخش ورزقان شهرستان اهر. دارای 719 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ امیری و ارس . محصول آنجا غلات ، برنج ، پنبه ، توتون و سردرختی . شغل اهالی زراعت ، گله داری و کسب و صنایع دستی آنان جاجیم بافی اس...
-
سیه روز
لغتنامه دهخدا
سیه روز. [ ی َه ْ ] (ص مرکب ) بدبخت . بی طالع. محروم . (ناظم الاطباء) : چنین پنداشت فرهاد سیه روزکه او را بود خواهد نیک آن روز. نظامی .مجنون ز گزاف این سیه روزبرزد زدل آتشی جگرسوز. نظامی .|| مظلوم . ستمکش . || دلتنگ و حزین . (ناظم الاطباء). رجوع به س...