کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سینه درد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
سینه پهلو
فرهنگ فارسی معین
( ~ . پَ) (اِمر.) التهاب و عفونت نسج پوششی ریتین (جنب ها) ذات الجنب .
-
سینه چاک
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص مر.) 1 - کسی که سینة وی بر اثر ضربت چاک برداشته . 2 - (کن .) رنج دیده ، آزار کشیده . 2 - مصیبت دیده . 3 - دل - سوخته ، عاشق .
-
سینه خیز
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِمص .) حرکتی که ضمن آن بدن از پاها تا زیر سینه روی زمین است و شخص با بلند کردن سر و سینه و فشار دو دستش روی زمین خود را جلو می کشد.
-
سینه زن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . زَ) (ص فا.) آن که در ایام عزاداری خصوصاً عزاداری حضرت سیدالشهدا (ع ) در دستة مخصوص با دست بر سینة برهنة خود زند (به علامت سوگواری ).
-
سینه کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ دَ)(مص ل .)1 - اصطلاحی است در تیراندازی ، وقتی که تیر بعد از اصابت به زمین کمانه کرده به جای دیگر پرت می شود. 2 - تفاخر کردن ، مغرور شدن .
-
سینه کش
فرهنگ فارسی معین
( ~. کِ) (ق مر.) جای هموار و معمولاً شیب دار. ؛ ~ آفتاب رو به آفتاب ، در معرض آفتاب . ؛ ~کوه : شیب تند و تیز کوه .
-
چاک سینه
لغتنامه دهخدا
چاک سینه . [ ک ِ ن َ / ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چاک گریبان . (آنندراج ). گریبان . یقه : گلشن اندام او موج لطافت میزندمیتوان دیدن ز چاک سینه ٔ او جوی گل .سالک یزدی (از آنندراج ).
-
پیش سینه
لغتنامه دهخدا
پیش سینه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) قسمت قدامی پیراهن جدا آهارزده . پارچه ٔ آهاردار ضخیمی که جدا بر پیراهن گذارند. قسمتی از پارچه که پیش پیراهن را سازد. || قطعه ٔ پارچه ای که اطفال روی سینه قرار دهند، از زیر گلو بپائین فروهشته تا جامه از آلودگی بر کن...
-
روشن سینه
لغتنامه دهخدا
روشن سینه . [ رَ / رُو ش َ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) روشن ضمیر. روشندل : بس روشن سینه ایم اگرچه در دیده ٔ تو سیه گلیمیم .خاقانی .
-
سمن سینه
لغتنامه دهخدا
سمن سینه . [ س َ م َ ن َ/ ن ِ ] (ص مرکب ) سمن بر. (ناظم الاطباء) : او سمن سینه و نوشین لب و شیرین سخن است مشتری عارض و خورشیدرخ و زهره لقاست . فرخی .چون سمن سینه زین سخن پرداخت شه در آغوش خویش جایش ساخت . نظامی .زنان سمن سینه ٔ سیم ساق بهر کار با او ...
-
سینه ٔ باز
لغتنامه دهخدا
سینه ٔ باز. [ ن َ / ن ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دورنگ که به عربی ابلق باشد. (برهان ). کنایه از سیاه و سفید. (غیاث اللغات ) : تذروان رومی و زاغان زنگ شده سینه ٔ باز یعنی دو رنگ . نظامی (از آنندراج ).|| (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سینه ٔ گشاده و بال...
-
سینه ٔ بازی
لغتنامه دهخدا
سینه ٔ بازی . [ ن َ / ن ِ ی ِ ] (حامص مرکب ) کنایه از دورنگی چرا که سینه ٔ باز دورنگ میباشد یعنی سیاه و سفید. (غیاث اللغات ).
-
سینه پیچیدن
لغتنامه دهخدا
سینه پیچیدن . [ ن َ / ن ِ دَ ](مص مرکب ) به تنگ آمدن . تنگ آمدن سینه : نداند کسی غیر ارباب فکرکه چون سینه می پیچد از تاب فکر.ظهوری (از آنندراج ).
-
سینه خستن
لغتنامه دهخدا
سینه خستن . [ ن َ / ن ِ خ َ ت َ ] (مص مرکب ) مجروح کردن سینه . ناراحت کردن : کی تارک فرشیان نسوزیم کی سینه ٔ عرشیان نخستیم .صائب (از آنندراج ).
-
سینه دادن
لغتنامه دهخدا
سینه دادن . [ ن َ / ن ِ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از زور و قوت نمودن . (آنندراج ) : گوشه گیران تن بزحمت بی محابا کی دهندچون شناور سینه را در موج دریا کی دهند. میرزا رضی دانش (از آنندراج ).|| (اصطلاح بنایان ) جلو آمدن دیوار یا سقف .