کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سینهپژواکی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
pectoriloquy
سینهپژواکی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] انتقال نابهنجار صدای حرف زدن بیمار به دیوارۀ قفسۀ سینه، بهطوریکه با گوشی پزشکی شنیده شود
-
واژههای مشابه
-
سینه
واژگان مترادف و متضاد
۱. صدر ۲. پستان ۳. ذهن، حافظه ۴. دل، خاطر ۵. گستره، پهنه، عرصه
-
سینه
فرهنگ فارسی معین
(نِ) [ په . ] (اِ.) 1 - بخشی از بدن که بین گردن و شکم محدود است . 2 - پستان .
-
سینه
لغتنامه دهخدا
سینه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) معروف است و به عربی صدر گویندش . (برهان ).صدر. (آنندراج ). بر. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). صاف ، لطیف ، روشن ، صبح و صبح پرور از صفات و آب شیر، آئینه ٔ بلور، پرنیان ، یاسمن ، یاسمن برگ ، ترنج از تشبیهات اوست و در سینه ٔ عشاق با ا...
-
سینة
لغتنامه دهخدا
سینة. [ ن َ ] (ع اِ) دندانه . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (تاج العروس ) (منتهی الارب ): فلان لایحسن سینة من سینة؛ ای شعبة من شعبة و هو ذوثلاث شعب . (منتهی الارب ).
-
سینه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: sīn] (زیستشناسی) sine ۱. استخوانبندی بالای شکم از گردن به پایین که در میان آن قلب و ریهها قرار دارد.۲. [مجاز] پستان.۳. [مجاز] ریه.۴. [مجاز] بخش جلو هرچیز.〈 سینه کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه، مجاز]۱. پیش انداختن و به جلو راندن؛ در...
-
سینه
دیکشنری فارسی به عربی
تمثال نصفي , صدر , قلب
-
سینه
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: sina طاری: sina طامه ای: sina طرقی: sina کشه ای: sina نطنزی: sina
-
سینه زدن، سینه زنی
لهجه و گویش تهرانی
زدن بر سینه در مراسم عزاداری
-
سینه،سینه کش
لهجه و گویش تهرانی
دیواره،جلو
-
echolocator
مکانیاب پژواکی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اقیانوسشناسی] جانوری که برای تشخیص اشیا و طعمه و موقعیت خود از مکانیابی پژواکی استفاده میکند
-
echolocation, sound scanning
مکانیابی پژواکی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اقیانوسشناسی] فرایندی که در آن جانوران از پژواک اشیا و طعمه و موقعیت خود را تشخیص میدهند
-
echo sounder
عمقیاب پژواکی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی نقشهبرداری] دستگاهی که عمق آب را ازطریق زمان رفتوبرگشت تَپ/ پالس صوتی یا فراصوتی اندازه میگیرد متـ . عمقیاب
-
echo sounding
عمقیابی پژواکی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی، مهندسی نقشهبرداری] فرایند اندازهگیری عمق آب ازطریق اندازهگیری زمان رفتوبرگشت تَپ/ پالس صوتی یا فراصوتی