کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سیم کش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
سیم کشی
لغتنامه دهخدا
سیم کشی . [ ک ُ ] (حامص مرکب ) عمل اتلاف کننده و مبذر : سیم خدا چون بخدا بازگشت سیم کشی کرد و از آن درگذشت . نظامی .آنکه خود را ز رنج و بیم کشی زرپرستی بود نه سیم کشی .نظامی .
-
سیم کوفت
لغتنامه دهخدا
سیم کوفت . (ن مف مرکب ) سیم کوفته . گل و بته که از نقره بر رکاب و کمر و امثال آن کوفته باشند. نقره کوب . لگام سیم کوفت : و اسبی بلند برنشستی و با بناگوشی و زیربند و پاردمی و ساخت آهن سیم کوفت سخت پاکیزه . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 364). ده سر اسب تازی بو...
-
سیم گل
لغتنامه دهخدا
سیم گل . [ گ ِ ] (اِ مرکب ) گلابه که بر بام و دیوار مالند و بر روی آن کاهگل کنند. (برهان ). گلی است سفید که خانه را بدان سفیدکنند و این عمل را خانه سیمگل کردن گویند. از بعضی ثقات مسموع شده که گل مذکور مخصوص صفاهان است ... (آنندراج ). گلابه که بالای ک...
-
فندق سیم
لغتنامه دهخدا
فندق سیم . [ ف َ دُ ق ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایت از ستاره های آسمان باشد. (آنندراج ) (برهان ).
-
بی سیم
لغتنامه دهخدا
بی سیم . (ص مرکب ) (از: بی + سیم = نقره ٔ مسکوک ) بی پول . (یادداشت مؤلف ) : عاشقان بی سیم را شب خوش که هرکه را این نسیم باید دست و دامن پرسیم شاید. (از مقامات حریری ). || بدون سیم . بدون مفتول . (فرهنگ فارسی معین ). مقابل باسیم . || (اِ مرکب ) دستگ...
-
بیدق سیم
لغتنامه دهخدا
بیدق سیم . [ ب َ دَ ق ِ ] (اِ مرکب ) کنایه از کواکب و ستاره باشد. (برهان ). ستاره . (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
تیغ سیم
لغتنامه دهخدا
تیغ سیم . [ غ ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) شمشیری از نقره . وبه مجاز در بیت زیر کنایه از زبان است : تیغ سیم از دهن طوطی گویا بکنیدطوق مشک از گلوی قمری نر بگشایید.خاقانی .
-
تنگ سیم
لغتنامه دهخدا
تنگ سیم . [ ت َ ] (ص مرکب ) کم پول . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). فقیر. کسی که سیم اندک دارد : خاصه در دولت سرایی کاندر او مدحت سرای تنگ سیم آید، از او بیرون شود با تنگ سیم . سوزنی (از یادداشت ایضاً).رجوع به تنگ و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
خنجر سیم
لغتنامه دهخدا
خنجر سیم . [ خ َ ج َ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از عمود صبح است . (برهان قاطع) (آنندراج ).
-
سیم آگین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] sim[']āgin ۱. پُرازسیم؛ انباشته از سیم.۲. سراسر سفید به رنگ سیم؛ نقرهفام: ◻︎ سیم نرگس را بهاریباد زرآگنده کرد / زرّ آبی را بهاریباد سیمآگین کند (قطران: ۸۷).
-
سیم اندام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] sim[']andām = سیمتن
-
سیم اندود
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) [قدیمی] sim[']andud آب نقرهدادهشده؛ مفضض.
-
سیم بر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹سیمینبر› [قدیمی، مجاز] simbar = سیمتن
-
سیم تن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] simtan کسی که بدنش مانند نقره سفید باشد؛ سیمبدن؛ سیماندام؛ سیمبَر؛ سیمینبر.
-
سیم ساق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی، مجاز] simsāq کسی که دارای ساقهای سفید و بلورین باشد؛ سیمینساق.