کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سیم همخوان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
course 2
سیمگروه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] گروهی از سیمها شامل یک یا دو یا سه عضوِ سیمی، که در حکم یک سیم واحد، کوک و نواخته میشوند
-
solenoid
سیملوله
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] پیچهای از سیمهایی با روکش عایق یا پیچیدهشده روی لولهای استوانهای یا لولهای با مقطع مربع
-
بی سیم
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.)دستگاه فرستندة امواج الکترو - مغناطیسی که بدون نیاز به ارتباط از راه سیم کار می کند.
-
سیم زده
فرهنگ فارسی معین
(مِ زَ دِ) (ص .) نقرة خالص .
-
سیم کشیدن
فرهنگ فارسی معین
(کَ یا کِ دَ) (مص ل .) 1 - نصب سیم و تجهیزات وابسته برای ایجاد یک مدار یا شبکة تازه . 2 - (عا.) چرک کردن زخم در اثر آب آلوده یا سرما.
-
سیم تن
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (ص مر.) کسی که تنِ سفید دارد.
-
سیم کشی
فرهنگ فارسی معین
(کِ) (حامص .) 1 - عمل و شغل سیم کش . 2 - مجموعة سیم ها و کلید و پریزهایی که به کمک آن ها برق یا تلفن را به نقاط مختلف ساختمان یا دستگاه می رسانند.
-
جوی سیم
لغتنامه دهخدا
جوی سیم . [ ی ِ سی ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از مطلق کواکب و گویند کنایه از کهکشان . (آنندراج ) : بنمود روی صورت صبح از کران شب چون جوی سیم بر طرف نیلگون سراب .انوری (از آنندراج ).
-
جام سیم
لغتنامه دهخدا
جام سیم . [ م ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جامی که از نقره باشد. پیاله ٔ نقره . || کنایه از زنخدان محبوب و معشوق . (آنندراج ).
-
شاه سیم
لغتنامه دهخدا
شاه سیم . (اِ مرکب ) سیم ممتاز از دیگر سیمها. سیم تناورتر. که سیمهای دیگر از آن منشعب و جداگردد. مادر سیم . ام الاوتار. (از یادداشت مؤلف ). || سیم پرقوه تر از الکتریک . (یادداشت مؤلف ). که قابلیت حمل الکتریسته بیشتر داشته باشد.
-
سیم حلال
لغتنامه دهخدا
سیم حلال . [ م ِ ح َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سیم خالص . (آنندراج ) : بتن بگونه ٔ سیمند پشت و بال سفیددر آن نشانده تنک پاره های سیم حلال . فرخی .باد بر باغ همی عرضه کند زر عیارابر بر کوه همی توده کند سیم حلال . فرخی .رجوع به سیم شود.
-
سیم خام
لغتنامه دهخدا
سیم خام . [ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نقره ٔ غیر مسکوک : دیوانه شدی که می ندانی از نقره و سیم خام زیبق . ناصرخسرو.تدبیر فلک داشتن شاه شمس ملک چون زر پخته از دل چون سیم خام توست . سوزنی .رجوع به سیم شود.
-
سیم روپوش
لغتنامه دهخدا
سیم روپوش . [ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سیم دغل . سیم قلب . سیم ناقص . (آنندراج ) : دوای حقنه ٔ افلاک سیم روپوش است امید بر در او بیهده مبر رنجور.حکیم شرف الدین شفایی (از آنندراج ).
-
سیم زدن
لغتنامه دهخدا
سیم زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) سکه زدن . سکه ٔ نقره زدن : و به روزگار خلافت امیرالمؤمنین ابوبکر صدیق رضی اﷲ عنه به بخارا سیم زدنداز نقره ٔ خالص ، پیش به بخارا سیم نبود. (تاریخ بخارای نرشخی ص 7). نخستین کسی که سیم زد به بخارا پادشاهی بود نام او کاناب...
-
سیم زرد
لغتنامه دهخدا
سیم زرد. [ م ِ زَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در موسیقی مقابل سیم سفید در تار و غیر آن . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به آهنگ شود.