کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سیمینرو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
رو
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ رفتن) ro[w] ۱. = رفتن۲. رونده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): تندرو، کندرو، خودرو.۳. جای رفتن (در ترکیب با کلمۀ دیگر): پیادهرو، مالرو، ماشینرو.
-
رو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: rōd] ‹روی› ru ۱. رخ؛ چهره؛ رخسار؛ صورت.۲. [مقابلِ پشت] سطح و طرف بیرون چیزی.۳. [عامیانه، مجاز] بیپروایی؛ گستاخی: عجب رویی داری!.۴. [عامیانه، مجاز] حیا.۵. وجه؛ شکل: ◻︎ چو دریای جوشان زمین بردمید / چنان شد که کس روی هامون ندید (فردوسی: ۴...
-
رو
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: düm طاری: düm طامه ای: dim طرقی: düm کشه ای: dim نطنزی: dum
-
رو
دیکشنری فارسی به عربی
قمة
-
رُو
لهجه و گویش تهرانی
رُخ، صورت، چهره، گونه، دیم،طرف،جهت
-
ro-ro, roll-on roll-off
رورو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] نوعی بارگیری و تخلیه که در آن بار بر روی وسایل چرخدار ازطریق شیبراهه به کشتی وارد یا از آن خارج میشود
-
گوی سیمین
لغتنامه دهخدا
گوی سیمین . [ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گوی سیم . گوی نقره گین . گوی که از سیم و نقره ساخته باشند. || و در شعر ذیل ظاهراً مراد زنخ است که به سیب و گوی تشبیه کنند. و از چوگان مراد زلف است : گوی سیمین دارد و چوگان مشکین آن پسربا چنین گوی و چنین چوگ...
-
گاو سیمین
لغتنامه دهخدا
گاو سیمین . [ وِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) صراحی و ظرفی که از نقره بصورت گاو ساخته باشند هم چنان که گاو زرین را از طلا. (برهان ) (آنندراج ). پیمانه ٔ شراب بشکل گاو از سیم کرده : از مسام گاو سیمین در صبوح ارزن زرین روان اختر کجاست . خاقانی .میساز تسکی...
-
سیمینبر
فرهنگ نامها
(تلفظ: simin bar) (در قدیم) (به مجاز) سیم اندام ، دارای اندامی سفید ؛ (به مجاز) زیبا .
-
سیمینچهر
فرهنگ نامها
(تلفظ: simin čehr) (سیمین + چهر = چهره) (= سیمین عذار) ، ← سیمین عذار.
-
سیمیندخت
فرهنگ نامها
(تلفظ: simin doxt) (سیمین + دخت = دختر) ، دختری که مانند نقره سفید و درخشان است ؛ (به مجاز) زیبارو .
-
سیمینرخ
فرهنگ نامها
(تلفظ: simin rox) (= سیمین عذار) ، ← سیمین عذار .
-
سیمینزر
فرهنگ نامها
(تلفظ: simin zar) (سیمین= نقرهای + زر = طلا) ، ساخته شده از نقره و طلا ؛ (به مجاز) ارزشمند ، گرانبها.
-
سیمینعذار
فرهنگ نامها
(تلفظ: simin eezār) (در قدیم) (به مجاز) ، دارای چهرهی سفید و زیبا .
-
سیمینفر
فرهنگ نامها
(تلفظ: simin far) (سیمین = نقرهای + فر = شکوه و جلال ) (به مجاز) دارای شکوه و جلال و والا و ارزشمند .