کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سیما پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
خوش سیما
واژهنامه آزاد
پری رو.
-
ابراهیم بن سیما
لغتنامه دهخدا
ابراهیم بن سیما. [ اِ م ِ ن ِ ] (اِخ ) یکی از امرای موسی بن بغا. در اثنای محاربه ٔ زنج ، والی اهواز بوده است و تا آنگاه که موسی آن نواحی را ترک گفت در آن مقام باقی بود و در جنگی که به سال 273 هَ .ق . میان معتمد و موفق به زعفرانیه درگرفت کشته شد.
-
سر و سیما
فرهنگ گنجواژه
صورت.
-
جستوجو در متن
-
physiognomy
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فیزیوژنی، فراست، قیافه شناسی، سیما، چهره، منظر، سیما شناسی، صورت
-
gorgons
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گورگون ها، زن بد سیما، زن زشت سیما
-
gorgon
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گورگون، زن بد سیما، زن زشت سیما
-
sima
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سیما
-
cima
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سیما
-
رادیو و تلویزیون
فرهنگ واژههای سره
آوا و سیما
-
features
دیکشنری انگلیسی به فارسی
امکانات، سیما
-
قامت و عارِض
فرهنگ گنجواژه
سر و سیما.
-
نژیلا
واژهنامه آزاد
خوش سیما
-
هيئة
دیکشنری عربی به فارسی
سيما , وضع , قيافه , ظاهر
-
miens
دیکشنری انگلیسی به فارسی
miens، قیافه، وضع، سیما
-
broadcasting
دیکشنری انگلیسی به فارسی
صدا و سیما، اشاعه