کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سیماب در گوش ریختن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
هم ریختن
لغتنامه دهخدا
هم ریختن . [ هََ ت َ ] (مص مرکب ) به هم ریختن . در هم ریختن . آشفتن . رجوع به ترکیبات ِ «هم » شود.
-
آب ریختن
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (مص م .) 1 - داخل کردن آب در ظرفی . 2 - ادرار کردن ، پیشاب ریختن .
-
mewed
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مودم، در اصطبل نگهداری کردن، میومیو کردن، پر ریختن، حبس کردن، موی ریختن
-
mewing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مینگ، در اصطبل نگهداری کردن، میومیو کردن، پر ریختن، حبس کردن، موی ریختن
-
در بشقاب ریختن
دیکشنری فارسی به عربی
صحن
-
در نعلبکی ریختن
دیکشنری فارسی به عربی
صحن
-
درریزی
لغتنامه دهخدا
درریزی . [ دُ ] (حامص مرکب ) در ریختن . || فصاحت . (ناظم الاطباء). || اشک ریزی . و رجوع به در ریختن شود.
-
گوش خر
لغتنامه دهخدا
گوش خر. [ خ َ ] (اِ مرکب ) میلکی باشد که بدان گوش را بخارند. (جهانگیری ).رجوع به گوش خارک و گوش خرک شود. || نام جانوری است که در گوش درآید و مردم را بی آرام سازد و گاه باشد که بکشد ، و آن راگوش خرک و هزارپا نیز گویند. (جهانگیری چ هند). اما ظاهراً در ...
-
در ریختن
لغتنامه دهخدا
در ریختن . [ دُ ت َ ] (مص مرکب ) پاشیدن و ریختن مروارید. فروریختن مروارید. || کنایه از سخن خوب و لطیف گفتن . (برهان ). سخنان خوب و پاکیزه گفتن . (آنندراج ). || کنایه از گریه کردن و اشک ریختن . (برهان ) (آنندراج ). گریستن .
-
پیشاب ریختن
لغتنامه دهخدا
پیشاب ریختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) بول کردن . شاشیدن . آب تاختن . در تداول اطفال جیش کردن . درتداول عوام ادرار کردن . پیشاب کردن . زهراب ریختن .
-
باده ریختن
لغتنامه دهخدا
باده ریختن . [ دَ / دِ ت َ ] (مص مرکب ) می در جام ریختن . می دردادن کسی را. و رجوع به آنندراج (باده دادن ) شود.
-
زفت
لغتنامه دهخدا
زفت . [ زَ ] (ع مص ) ریختن سخن را در گوش کسی . || پر کردن . || به خشم آوردن . || راندن . دور کردن . || بازداشتن . || تکلیف کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دشوار نمودن . || مانده گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || ...
-
tunned
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تشخیص داد، در بشکه ریختن
-
tunning
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تونینگ، در بشکه ریختن
-
stokes
دیکشنری انگلیسی به فارسی
استوکس، اتش کردن، سوخت ریختن در