کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سیم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سیم
/sim/
معنی
۱. (برق) یک یا چند رشتۀ باریک و بلند ساختهشده از فلزی با رسانایی بالا که برای انتقال برق یا سیگنالهای الکتریکی به کار میرود: سیم برق، سیم تلفن.
۲. (شیمی) = نقره
۳. (موسیقی) رشتۀ نازک فلزی که روی بعضی آلات موسیقی، مانند تار و سهتار، میکشند و با زخمه زدن یا کشیدن ابزار موسیقیایی بر آن، مرتعش شده و تولید صدا میکند.
〈 سیم کشیدن: (مصدر لازم) کشیدن و امتداد دادن سیم برق، تلفن، یا تلگراف از جایی به جای دیگر و وصل کردن آن؛ سیمکشی کردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. رشته فلزی هادی(الکتریسیته و سیگنالها)، مفتول فلزی
۲. نقره، فضه ≠ زر
۳. سکه، پول
۴. سفید
۵. چرک، عفونت، ریم
دیکشنری
line, silver, string, wire
-
جستوجوی دقیق
-
سیم
واژگان مترادف و متضاد
۱. رشته فلزی هادی(الکتریسیته و سیگنالها)، مفتول فلزی ۲. نقره، فضه ≠ زر ۳. سکه، پول ۴. سفید ۵. چرک، عفونت، ریم
-
سیم
واژگان مترادف و متضاد
۱. کابل، مفتول ۲. تار، رشته ۳. وتر ۴. فضه، لجین، نقره ≠ زر ۵. یوغ ۶. پول، وجه ۷. جراحت، چرک
-
سیم
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.)1 - نقره . 2 - پول ، وجه . 3 - فلزی قیمتی که در معادن به طور خالص یا به صورت ترکیب با فلزات دیگر (انتیمون ، سرب ) یافت می شود و چون آن را با مس ترکیب کنند محکم تر می گردد و در صنعت کاربرد زیاد دارد. 4 - مفتول ، رشتة باریک فلزی . 5 - یک...
-
سیم
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) چرک ، خونابه .
-
سیم
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) چوب هایی که برزگران بر دو طرف چوبی که بر گردن گاو زراعی گذارند، بندند؛ یوغ .
-
سیم
لغتنامه دهخدا
سیم . (اِ) نقره . پهلوی «اسیم » ، در فارسی «آ» از اول کلمه ٔ (پهلوی ) حذف شده ، اما سیمین در پهلوی آمده . اورامانی «سیم » (رشته ٔ نقره ). برخی از محققان معاصر اصل سیم را یونانی دانند. (مجله ٔ یادگار سال 4 شماره ٔ 6 ص 22 و شماره ٔ 9 و 10 ص 156 به بعد ...
-
سیم
لغتنامه دهخدا
سیم . [ س َ ی َ ] (اِ) چوبهایی است که برزیگران بر دو طرف چوبی که بر گردن گاو زراعت گذارند بندند. (برهان ). چوبی است که برزگران بر دو طرف چغ بندند و آنرا به ریسمان بر گردن گاو استوار کنند. (فرهنگ رشیدی ). اوستا «سیما» قیاس کنید با «سیمواترا» (یشت 10 ،...
-
سیم
لغتنامه دهخدا
سیم . [ س ِ ی ُ / س ِی ْ ی ُ ] (عدد ترتیبی ، ص نسبی ) چیزی که در مرتبه ٔ سوم واقع شود. (ناظم الاطباء) (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). ثالث . ثلاث . سوم . سِیوم . سِه اُم : به دو چیز بر پا بشایدش بستن که زی اهل شیعت سیم نیست آنرا. ناصرخسرو.سیم چون شد بدهق...
-
سیم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: asīm] sim ۱. (برق) یک یا چند رشتۀ باریک و بلند ساختهشده از فلزی با رسانایی بالا که برای انتقال برق یا سیگنالهای الکتریکی به کار میرود: سیم برق، سیم تلفن.۲. (شیمی) = نقره۳. (موسیقی) رشتۀ نازک فلزی که روی بعضی آلات موسیقی، مانند تار و ...
-
سیم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) sim = شیم šim
-
سیم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آستیم، استیم، ستیم› sim چرک و خونابه که در زخم و جراحت جمع شود.〈 سیم کشیدن: (مصدر لازم) [عامیانه]
-
سیم
دیکشنری فارسی به عربی
حبل , خيط , سلک , فضة
-
واژههای مشابه
-
گوی سیم
لغتنامه دهخدا
گوی سیم . [ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گوی نقره . گوی که از نقره کنند. گلوله ٔ نقره گین . || کنایه از ماه است . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (انجمن آرا).
-
گاورس سیم
لغتنامه دهخدا
گاورس سیم . [ وَ س ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از ستاره است . (ناظم الاطباء).