کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سیلى زدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
صدای سیلی یا شلا ق
دیکشنری فارسی به عربی
صفعة
-
چک و سیلی و مشت
فرهنگ گنجواژه
ضربه به صورت.
-
جستوجو در متن
-
slap
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سیلی زدن، ضربت، تودهنی، ضربه شدید، ضربت سریع، صدای چلب چلوپ، با کف دست زدن، زدن، تپانچه زدن
-
صفعة
دیکشنری عربی به فارسی
باکف دست زدن , سيلي , تودهني , ضربت , ضربت سريع , صداي چلب چلوپ , سيلي زدن , تپانچه زدن , زدن , ماچ , صداي سيلي يا شلا ق , مزه , طعم , چشيدن مختصر , باصدا غذاخوردن , ماچ صدادارکردن , مزه مخصوصي داشتن , کف دستي زدن , کتک زدن , کاملا , يکراست
-
ملاطمت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: ملاطَمة] [قدیمی] molātemat به یکدیگر سیلی زدن؛ به هم تپانچه زدن.
-
قفایی
واژهنامه آزاد
ضربه زدن به پشت گردن، پشت گردن زدن، سيلي زدن
-
چک زدن
فرهنگ فارسی معین
(چَ. زَ دَ) (مص م .) سیلی زدن .
-
طپانچه
واژگان مترادف و متضاد
۱. اسلحه کمری، پارابلوم، تپانچه، پیستوله، هفتتیر ۲. سیلی، لطمه ۳. سیلی زدن ۴. لطمه زدن
-
لت زدن
لغتنامه دهخدا
لت زدن . [ ل َ زَ دَ ] (مص مرکب ) سیلی زدن . چک زدن .
-
ذح
لغتنامه دهخدا
ذح . [ ذَح ح ] (ع مص ) سیلی زدن . تپانچه زدن . طپانچه زدن . کشیده زدن . چک زدن . || شکافتن . || کوفتن . || آرمیدن با.
-
صفع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] saf ' با کف دست بر پشت گردن یا بدن کسی زدن؛ سیلی زدن.
-
پی سر زدن
لغتنامه دهخدا
پی سر زدن . [ پ َ / پ ِ س َ زَ دَ ] (مص مرکب ) پشت گردنی زدن . قفا زدن . سیلی زدن بپشت گردن کسی . لت زدن .
-
ضفد
لغتنامه دهخدا
ضفد. [ ض َ ] (ع مص ) طپانچه زدن بکسی . (منتهی الارب ). زدن کسی را به کف دست . (منتخب اللغات ). سیلی زدن . چک زدن .
-
لطم
فرهنگ فارسی معین
(لَ طْ) [ ع . ] (مص م .) سیلی زدن .
-
لطمه زدن
لغتنامه دهخدا
لطمه زدن . [ ل َ م َ / م ِزَ دَ ] (مص مرکب ) سیلی زدن . طپانچه زدن . لت زدن .- لطمه زدن به کسی یا به کاری ؛ آسیب رساندن . صدمه زدن .