کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سیلان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سیلان
/sayalān/
معنی
روان شدن آب؛ جاری شدن آب، خون یا مایع دیگر.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. جریان، روانی، ریزش ≠ رکود
۲. روان شدن
دیکشنری
fluidity, flux
-
جستوجوی دقیق
-
سیلان
واژگان مترادف و متضاد
۱. جریان، روانی، ریزش ≠ رکود ۲. روان شدن
-
سیلان
فرهنگ فارسی معین
(سَ یَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) روان شدن آب . 2 - (اِمص .) روانی .
-
سیلان
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - شیره ای که از خرمای رسیده بچکد. 2 - نوعی دوشاب .
-
سیلان
لغتنامه دهخدا
سیلان . (اِ) شیره ای را گویند که از خرمای رسیده بچکد. (برهان ) (ناظم الاطباء) (جهانگیری ) (الفاظ الادویه ) : ارده وبخرک و سیلان چو یک اشکم بخوری بر دلت کشف شود چند هزاران اسرار. بسحاق اطعمه .|| نوعی از دوشاب . (برهان ) (فرهنگ رشیدی ). || نام نوعی از ...
-
سیلان
لغتنامه دهخدا
سیلان . [ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ کیومرسی ایل چهارلنگ بختیاری . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 76).
-
سیلان
لغتنامه دهخدا
سیلان . [ س َ ] (اِخ ) نام ولایتی است که دارچینی خوب از آنجا آورند. (برهان ). جزیره ای است که از کوهش یاقوت بهتر حاصل میشود و آن بطرف جنوب هند است . (غیاث اللغات ). سراندیب . جزیره ای است در جنوب هندوستان که بواسطه ٔ تنگه ٔ «پالک » از هندوستان جدا می...
-
سیلان
لغتنامه دهخدا
سیلان . [ س َ ی َ ] (ع مص ) جاری شدن و روان گردیدن آب ، شراب و امثال آن باشد. (برهان ). روان شدن آب ، خون و مانند آن . (منتهی الارب ) (غیاث ) (آنندراج ).رفتن آب . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 60).
-
سیلان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] sayalān روان شدن آب؛ جاری شدن آب، خون یا مایع دیگر.
-
واژههای مشابه
-
سیلان ، ویلان و سیلان،
لهجه و گویش تهرانی
تماشا کنان،سرگردان
-
سیلان ویلان
لغتنامه دهخدا
سیلان ویلان . [ س ِ ن ُ وَ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) در تداول عوام ، سرگردان . حیران .
-
سِیلان و ویلان
فرهنگ گنجواژه
سرگردان.
-
جستوجو در متن
-
shelleyan
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سیلان
-
silanes
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سیلان ها