کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سیلاب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سیلاب
/seylāb/
معنی
آب فراوان که بر روی زمین جاری شود؛ جریان سریع آب؛ سیل: ◻︎ ببند ای پسر دجله در آبکاست / که سودی ندارد چو سیلاب خاست (سعدی۱: ۹۸).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
سیل، لور
دیکشنری
syllable, torrent
-
جستوجوی دقیق
-
سیلاب
واژگان مترادف و متضاد
سیل، لور
-
سیلاب
واژگان مترادف و متضاد
هجا، بخش
-
storm water, storm water run-off
سیلاب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی محیطزیست و انرژی] آب سطحی که در نتیجۀ بارندگی شدید به مجاری آب وارد میشود
-
سیلاب
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع - فا. ] (اِمر.) نک سیل .
-
سیلاب
لغتنامه دهخدا
سیلاب . (اِخ ) دهی است از دهستان طیبی سرحدی بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان . دارای 175 تن سکنه است . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات ، برنج ، پشم و لبنیات می باشد. شغل اهالی زراعت و گله داری است . ساکنین از طایفه ٔ طیبی هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایرا...
-
سیلاب
لغتنامه دهخدا
سیلاب . [ س َ / س ِ ] (اِ مرکب ) سیل . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). توجبه . لاخیز. جریان روانی تند و سریع آب . (ناظم الاطباء) : رهایی خواهی از سیلاب انبوه قدم بر جای باید بود چون کوه . (ویس و رامین ).از زبر سیل بزیر آمد و سیلاب شماگرچه زیر است رهش سوی ...
-
سیلاب
لغتنامه دهخدا
سیلاب . [ س ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کره سنی بخش سلماس شهرستان خوی . دارای 520 تن سکنه . آب آن از دره ٔ دیرعلی و چشمه و محصول آنجا غلات ، حبوبات . شغل اهالی زراعت و گله داری است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
-
سیلاب
لغتنامه دهخدا
سیلاب . [ س ِ ] (اِخ ) دهی است جزو دهستان شیرامین بخش دهخوارقان شهرستان تبریز. دارای 464 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات ، بادام ، انگور، شغل اهالی زراعت و گله داری است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
-
سیلاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] ‹سیلآب› seylāb آب فراوان که بر روی زمین جاری شود؛ جریان سریع آب؛ سیل: ◻︎ ببند ای پسر دجله در آبکاست / که سودی ندارد چو سیلاب خاست (سعدی۱: ۹۸).
-
سیلاب
واژهنامه آزاد
هین.
-
واژههای مشابه
-
flood plain/ floodplain/ flood-plain, floodland
سیلابدشت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] خشکی همواری در کنار رود که در هنگام طغیان از آب پوشیده میشود متـ . دشت سیلابی
-
storm sewer
سیلابرو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی محیطزیست و انرژی] مجرای ویژۀ جمعآوری رواناب شامل آبهای سطحی و سیلاب
-
سیلاب خیز
لغتنامه دهخدا
سیلاب خیز. [ س َ / س ِ ] (نف مرکب ) سیلاب خیزنده . که سیلاب از آن برخیزد. در بیت زیر ظاهراً، در معرض سیلاب : رخنه کن این خانه ٔ سیلاب خیزتا بودت فرصت راه گریز.نظامی .
-
سیلاب دوانی
لغتنامه دهخدا
سیلاب دوانی . [ س َ / س ِ دَ ] (حامص مرکب ) مجازاً، کرم کردن و بسیار بخشیدن . (آنندراج ). سخاوت و داد و دهش بسیار. (ناظم الاطباء) : ابر لطف تو بسیلاب دوانی محتاج من لب تشنه بیک قطره چکانی محتاج .محتشم (از آنندراج ).