کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سیف اﷲفیلی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
سیف الغراب
لغتنامه دهخدا
سیف الغراب . [ س َ فُل ْ غ ُ ] (ع اِ مرکب ) نوعی از سوسن . (الفاظالادویه ). دلبوث . (فهرست مخزن الادویه ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). سوسن احمر. دور حولة. سنخار. ماخاربون . فاسغانیون . (یادداشت بخط مؤلف ). گیاهی است که دلبوث است بدان جهت که برگ باریک مانا...
-
سیف زبان
لغتنامه دهخدا
سیف زبان . [ س َ / س ِ زَ ] (ص مرکب ) شخصی که در زبانش اثر عظیم باشد. (آنندراج ). کسی که زبان او همیشه به بدگویی عادت کرده و از مردم بد میگوید. (ناظم الاطباء).
-
اعمال سیف
لغتنامه دهخدا
اعمال سیف . [ اَ ل ِ س َ ] (اِخ ) ناحیتی چند است (در اقلیم فارس ) بر کنار دریا همه گرمسیر و بیشتر عرب مقام دارند و آب و هوایش سخت مخالف بود و بعضی از این ولایات بسیف ابی زهیر و بعضی بسیف عماره منسوب است و حاصلشان جز غله و خرما نبود. (نزهة القلوب ج 3 ...
-
سیف الغراب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) seyfolqorāb = دلبوث
-
سیف الله
واژهنامه آزاد
seyfollah شمشیر خدا
-
غازی سیف الدین
لغتنامه دهخدا
غازی سیف الدین . [ س َ فُدْ دی ] (اِخ )رجوع به غازی بن عمادالدین و غازی بن قطب الدین شود.
-
عباس آباد سیف
لغتنامه دهخدا
عباس آباد سیف . [ ع َب ْ با دِ س َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش خرقان شهرستان ساوه . 20 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
-
عباس آباد سیف الدینی
لغتنامه دهخدا
عباس آباد سیف الدینی . [ ع َب ْ با دِ س َ فُدْ دی ] (اِخ ) دهی است از دهستان عزیزآباد بخش فهرج شهرستان بم . واقع در 13هزارگزی جنوب باختری فهرج و یکهزارگزی راه فرعی به برج اکرم . ناحیه ای است جلگه و گرمسیر و مالاریایی . 253 تن سکنه دارد. آب آن از قنات...
-
ابن سیف الفارض
لغتنامه دهخدا
ابن سیف الفارض . [ اِ ن ُ س َ فِل ْرِ ] (اِخ ) نام یکی از فقهای شافعی . (ابن الندیم ).
-
آی بیک سیف الدین
لغتنامه دهخدا
آی بیک سیف الدین . [ ب َ س َ فُدْ دی ](اِخ ) از حکام و سلاطین بنگاله (627-631 هَ .ق .).
-
سیف ذی یزن
لغتنامه دهخدا
سیف ذی یزن . [ س َ ف ِ ی َ زَ ] (اِخ ) رجوع به سیف بن ذی یزن شود.
-
سیف آباد آغ داغ
لغتنامه دهخدا
سیف آباد آغ داغ . [ س َ دِ ] (اِخ ) دهی است جزء بخش نمین شهرستان اردبیل . دارای 105 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
-
سیف الدین الآمدی
لغتنامه دهخدا
سیف الدین الآمدی . [ س َ فُدْ دی نِل ْ آ م ِ ] (اِخ ) ابوالحسن . علی بن محمدبن سالم التغلبی آمدی . مردی که در اصول بحث زیاد کرده . اصل وی از آمد (دیاربکر) بوده . در بغداد و شام تحصیل کرده و به قاهره منتقل شده و در آنجا به تدریس پرداخته و شهرت یافته ا...
-
سیف الدین باخرزی
لغتنامه دهخدا
سیف الدین باخرزی . [ س َ فُدْ دی ن ِ خ َ ] (اِخ ) رجوع به باخرزی سیف الدین شود.
-
سیف الدین رود
لغتنامه دهخدا
سیف الدین رود. [ س َ فُدْ دی ] (اِخ ) دهی است جزء بخش سراسکند شهرستان تبریز. دارای 559 تن سکنه . آب آن از چشمه و رود تأمین می شود. محصول آنجا غلات و حبوبات است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).