کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سیر گشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
گران سیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی، مقابلِ سبکسیر] [قدیمی، مجاز] gaerānsa(e)yr آنکه کند حرکت کند؛ کندرو: ◻︎ دو سنگ است بالا و زیر آسیا را / گرانسیر زیر و سبکرو به بالا (خاقانی: ۸۱۵).
-
travel time 1
زمان سیر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] مدتزمان لازم برای رسیدن موج لرزهای از چشمه به لرزهسنج
-
cruising radius
بُردِ سیر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] حداکثر مسافتی که کشتی با سرعتِ سیر و بدون سوختگیری طی میکند
-
cruise 1
سیرِ دریایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] دریانوردی در مسیرهای مختلف برای تفریح و جستوجو و تمرین
-
saturated
سیرشده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] ویژگی محلولی که مادۀ حلشده در آن در حدِ انحلالپذیری باشد متـ . اشباعشده
-
tidal excursion
سِیر کِشَند
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اقیانوسشناسی] فاصلۀ افقی مطلقی که هر ذرۀ آب در یک چرخۀ کِشَند طی میکند و بهندرت در یک مد و جزر مساوی است
-
unsaturation
سیرنشدگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] وضعیتی که در آن مادۀ حلشده در محلول کمتر از حدِ انحلالپذیری حلاّل باشد متـ . اشباعنشدگی
-
unsaturated
سیرنشده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] ویژگی محلولی که بتواند مقادیر جدیدی از مادۀ حلشده را در خود حل کند متـ . اشباعنشده
-
خط سیر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] ← خط سیر پرواز
-
آتش سیر
لغتنامه دهخدا
آتش سیر. [ ت َ س َ / س ِ ] (ص مرکب ) تندرو.
-
ابن سیر
لغتنامه دهخدا
ابن سیر. [ اِ ن ُ ؟ ] (اِخ ) از وراقین و کتابت مصحف نیز می کرده است در نیمه ٔ اول مائه ٔ چهارم هجری . (ابن الندیم ).
-
چابک سیر
لغتنامه دهخدا
چابک سیر. [ ب ُ س ِی ْ ] (ص مرکب ) تندرو. زودگذر. شتابناک : آن نگر کآسمان چابک سیرنام من شر نهاد و نام تو خیر.نظامی (هفت پیکر).
-
تمیس سیر
لغتنامه دهخدا
تمیس سیر.[ ت ِ ] (اِخ ) در تاریخ ایران باستان آرد:... در همسایگی گرگان مردمی بودند موسوم به زنان آمازون . اینها در جلگه ٔ موسوم به تمیس سیر، در کنار رود «ترمودون » سکنی داشتند و ملکه ٔ این مردم «تالس تریس » نام برتمام مردمانی که از کوههای قفقاز تا رو...
-
جان سیر
لغتنامه دهخدا
جان سیر. (ص مرکب ) آنکه مرگ خواهد. آنکه از حیات سیر آمده است . مجازاً، بی باک و دلاور در جانبازی : از برای آزمون می آزمودزانکه بس مردانه و جان سیر بود.مولوی .
-
دره سیر
لغتنامه دهخدا
دره سیر. [ دَرْ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پیشکوه بخش تفت شهرستان یزد. واقع در 19هزارگزی خاور تفت و 4 هزارگزی باختر جاده ٔ یزد، با 696تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن فرعی است . دبستان و معدن سرب دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).