کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سیران پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کران
لغتنامه دهخدا
کران . [ ک ُ ] (اِخ ) شهری است نزدیک دارابجرد یا نزدیک سیران . (منتهی الارب ). شهرکی است [ به ناحیت پارس ] از حدود سیراف ، آبادان با مردم بسیار. (از حدود العالم چ ستوده ص 141). حمداﷲ مستوفی در نزهةالقلوب آورده است : کران و ایراهستان در بیابانی است گر...
-
سپنجاب
لغتنامه دهخدا
سپنجاب . [ س ِ پ َ ] (اِخ ) نام ولایتی است که کاموس کشانی که رستم او را کشت ضابط آن ولایت بود. بحذف حرف ثانی هم بنظر آمده . (برهان ). نام ولایتی است از ترکستان که کاموس کشانی حاکم آنجا بود و آن را اسپنجاب نیز گویند همانا سپیچاب باشد نه بنون و گویند د...
-
زیرباذ
لغتنامه دهخدا
زیرباذ. [ رَ ] (اِخ ) زیرباد. جزیره ٔ زیراباذ. از نواحی فارس ... ابن سیران در تاریخ خود آرد: عبداﷲبن عماره صاحب جزیره ٔ زیرباذ که بیست و پنج سال پادشاهی کرده بود در سال 309 هَ . ق . درگذشت و پس از وی برادرش جعفربن حمزة شش ماه پادشاهی کرد و بدست غلاما...
-
حقب
لغتنامه دهخدا
حقب . [ ح ُ / ح ُ ق ُ ] (ع اِ) هشتاد سال و زیادت از آن . (اقرب الموارد). مدت هشتاد سال یا بیش از آن . هشتاد سال . (مهذب الاسماء). || روزگار. (منتهی الارب ) (از دهار) (مهذب الاسماء). دهر. (از اقرب الموارد). روزگاردراز. زمان دراز. || سال . و گویند ساله...
-
لامکان
لغتنامه دهخدا
لامکان . [ م َ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) (از: لا به معنی نه + مکان به معنی جای ) بی جای . بی مکان . بیرون جای . صقع باری تعالی . صقع واجب . ناکجاآباد : ورای لامکانش آشیان است چگویم هر چه گویم بیش از آن است . ناصرخسرو.محتاج به دانه ٔ زمین نیست مرغی که ب...
-
رنگ
لغتنامه دهخدا
رنگ . [ رَ ] (اِ) لون . (برهان قاطع). اثر نور که بر ظاهر اجسام نمایشهای مختلف می دهد، بعربی لون گویند. (فرهنگ نظام ). لون یعنی اثر مخصوصی که در چشم از انعکاس اشعه ٔ نور در روی اجسام پدید آید. (ناظم الاطباء). آرنگ . گون . گونه . (برهان قاطع). صِبْغ. (...