کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سیراب شیر دون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سیراب شیر دون
لهجه و گویش تهرانی
احشاء گوسفند
-
واژههای مشابه
-
سیرآب
لغتنامه دهخدا
سیرآب . (ص مرکب ) سیراب .ضد تشنه یعنی کسی و چیزی که از آب سیر باشد. (آنندراج ) (غیاث ). ریان . (منتهی الارب ) (دهار) : ز تخم ستمکاره افراسیاب نباید که تشنه شود سیرآب . فردوسی .خوی گرفته لاله ٔ سیرابش از تف نبیدخیره گشته نرگس موژانش از خواب خمار. (منس...
-
ولی سیراب
لغتنامه دهخدا
ولی سیراب . [ وَ ](اِخ ) دهی است از دهستان سُلگی شهرستان نهاوند. سکنه ٔ آن 370 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
لعل سیراب
فرهنگ فارسی معین
( ~ ) [ معر - فا. ] (اِ. ص .) لعل آبدار، لعل خوش رنگ .
-
سیرآب کردن
لغتنامه دهخدا
سیرآب کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آب دادن . رفع عطش کردن . فرونشاندن تشنگی را. (ناظم الاطباء). آب نهایت دادن . تشنگی را کاملاً برطرف کردن : ابری بیامد و آن کشت را سیرآب کرد چون بدو رسیدی . (قصص الانبیاء ص 131).سیرآب کن بهار خندان رافریادرس نیازمندان...
-
سیرآب گردیدن
لغتنامه دهخدا
سیرآب گردیدن . [ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) سیرآب شدن . رفع تشنگی کردن : بیشتر از آن مقدار که بخشکی بدان سیرآب گردد. (تاریخ قم ص 6).
-
سیراب شد
دیکشنری فارسی به عربی
اِرتَوَي
-
سیراب سلطان
لهجه و گویش تهرانی
زن پیر زشت و چروکیده
-
سیراب و شیردان
فرهنگ گنجواژه
شکمبه.
-
سیراب و شیردون
لهجه و گویش تهرانی
اندرون چیزی
-
جستوجو در متن
-
تاج الدین
لغتنامه دهخدا
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (القاضی ... مکی ) (اِخ ) ابن احمدبن ابراهیم بن تاج الدین بن محمد متوفی بسال 1066 هَ . ق . قاضی ادیب از اهالی مکه واصلش از مدینه بود اشعار و منشآتش لطیف است و او راست : «فتاوی فقهیة» که پسرش احمد در مجموعه ای بنام «تاج المجامیع...