کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سیرآبی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سیرآبی
لغتنامه دهخدا
سیرآبی . (حامص مرکب ) سیرآب بودن . در نهایت سیرآب شدن . ری . (ترجمان القرآن ). طراوت و تازگی : چو آب از اعتدال افزون نهد گام ز سیرآبی بفرق آرد سرانجام . نظامی .سیرآبی سبزه های نوخیزاز لؤلؤ تر زمردانگیز. نظامی .منتهای کمال نقصانست گل بریزد بوقت سیرآ...
-
واژههای مشابه
-
سیرابی
واژگان مترادف و متضاد
شکنبه، شکمبه، سیراب
-
سیرابی
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) شکنبة گوسفند.
-
سیرابی
لغتنامه دهخدا
سیرابی . (اِ مرکب ) شکنبه . بزرگترین قسمت معده ٔ نشخوارکنندگان . سیرآبی .
-
سیرابی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) ‹سیرآبی› sirābi ۱. سیری از آب.۲. [مجاز] طراوت و آبداری.
-
سیرابی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سیرابه، سیراوه› sirābi ۱. خوراک آبدار مانند آبگوشت که از شکمبه و شیردان گوسفند درست میکنند.۲. شکمبه.
-
tripe
سیرابیشیردان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] بخشی از آلایش خوراکی که شامل معدۀ چهارقسمتی نشخوارکنندگان است
-
سیرابی فروش
لغتنامه دهخدا
سیرابی فروش . [ ف ُ ] (نف مرکب ) شکنبه فروش . کیپافروش .
-
سیرابی/()سر کسی گذاشتن
لهجه و گویش تهرانی
شل و ول، مث سیرابی وا رفت. آدم بی حال/کلاه گذاشتن،فریب دادن
-
سیلابی، سیرابی، سیلاب شیردون
لهجه و گویش تهرانی
سیرابی،شکنبه گوسفند
-
واژههای همآوا
-
سیرابی
واژگان مترادف و متضاد
شکنبه، شکمبه، سیراب
-
سیرابی
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) شکنبة گوسفند.
-
سیرابی
لغتنامه دهخدا
سیرابی . (اِ مرکب ) شکنبه . بزرگترین قسمت معده ٔ نشخوارکنندگان . سیرآبی .