کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سیده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سیده
/se(a)yyede/
معنی
۱. = سید
۲. [قدیمی] بانو؛ خانم.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سیده
فرهنگ فارسی معین
(سَ یِّ دَ یا دِ) [ ع . سیدة ] (ص .) مؤنث سید.
-
سیده
لغتنامه دهخدا
سیده . [ س َی ْ ی ِ دَ ] (اِخ ) مادر مجدالدوله دیلمی و زوجه ٔ فخرالدوله دیلمی . رجوع به تاریخ گزیده ص 390، 392، 462 و 427 شود.
-
سیده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: سَیّدَة، مؤنثِ سَیّد] se(a)yyede ۱. = سید۲. [قدیمی] بانو؛ خانم.
-
واژههای مشابه
-
سیدة
لغتنامه دهخدا
سیدة. [ س َی ْ ی ِ دَ ] (ع ص ، اِ) مؤنث سید. رجوع به سید شود.
-
سيدة
دیکشنری عربی به فارسی
بانو , خانم , بي بي , کدبانو , مديره , زوجه , رءيسه خانه
-
کانی سیده
لغتنامه دهخدا
کانی سیده . [ س ِی ْ ی ِ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بهی بخش بوکان شهرستان مهاباد واقع در 26هزارگزی شمال خاوری شوسه ٔ بوکان به میاندوآب ناحیه ای است کوهستانی معتدل و سالم و داری 36 تن سکنه . از چشمه مشروب میشود. محصولاتش غلات ، توتون و حبوب است و ا...
-
ابن سیده
لغتنامه دهخدا
ابن سیده . [ اِ ن ُ دَ ] (اِخ ) ابوالحسن علی بن اسماعیل . لغوی ادیب و خطیب اندلسی . در شهر مرسیه متولد شد و مانند پدر ضریر بود و لغت را از پدر خود و سایر اساتید ازجمله ابوعمر طلمنکی فراگرفت و در دربار مجاهدبن عبداﷲ عامری و پسرش موفق منزلتی داشت . مهم...
-
سیدة بانو
لغتنامه دهخدا
سیدة بانو. [ س َی ْ ی ِ دَ ] (اِخ ) نام مادر احمدبن محمدبن خلف اللیث ، دختر محمدبن عمرولیث است . و خلف بن احمد را که خلف بانو گویند نسبت به جده کنند. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
سیدة نساءالعالمین
لغتنامه دهخدا
سیدة نساءالعالمین . [ س َی ْ ی ِ دَ ت ُ ن ِ ئِل ْ عا ل َ ] (اِخ )لقب فاطمه ٔ زهرا سلام اﷲ علیها. رجوع به فاطمه شود.
-
قلعه سیده
لغتنامه دهخدا
قلعه سیده . [ ق َ ع َ ؟ ] (اِخ ) از دههای کوهسار است در مازندران . رجوع به مازندران و استرآباد رابینو ص 172 شود.
-
پلا سیده شدن
دیکشنری فارسی به عربی
اذبل
-
واژههای همآوا
-
صیدح
لغتنامه دهخدا
صیدح . [ ص َ دَ ] (ع ص ) مرد سخت بانگ . (منتهی الارب ). || اسب سخت آواز. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء).
-
صیدح
لغتنامه دهخدا
صیدح . [ ص َدَ ] (اِخ ) نام ناقه ٔ ذوالرمه است . (منتهی الارب ).