کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سیدة بانو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سیدة بانو
لغتنامه دهخدا
سیدة بانو. [ س َی ْ ی ِ دَ ] (اِخ ) نام مادر احمدبن محمدبن خلف اللیث ، دختر محمدبن عمرولیث است . و خلف بن احمد را که خلف بانو گویند نسبت به جده کنند. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
واژههای مشابه
-
سیده
فرهنگ فارسی معین
(سَ یِّ دَ یا دِ) [ ع . سیدة ] (ص .) مؤنث سید.
-
سیده
لغتنامه دهخدا
سیده . [ س َی ْ ی ِ دَ ] (اِخ ) مادر مجدالدوله دیلمی و زوجه ٔ فخرالدوله دیلمی . رجوع به تاریخ گزیده ص 390، 392، 462 و 427 شود.
-
کانی سیده
لغتنامه دهخدا
کانی سیده . [ س ِی ْ ی ِ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بهی بخش بوکان شهرستان مهاباد واقع در 26هزارگزی شمال خاوری شوسه ٔ بوکان به میاندوآب ناحیه ای است کوهستانی معتدل و سالم و داری 36 تن سکنه . از چشمه مشروب میشود. محصولاتش غلات ، توتون و حبوب است و ا...
-
ابن سیده
لغتنامه دهخدا
ابن سیده . [ اِ ن ُ دَ ] (اِخ ) ابوالحسن علی بن اسماعیل . لغوی ادیب و خطیب اندلسی . در شهر مرسیه متولد شد و مانند پدر ضریر بود و لغت را از پدر خود و سایر اساتید ازجمله ابوعمر طلمنکی فراگرفت و در دربار مجاهدبن عبداﷲ عامری و پسرش موفق منزلتی داشت . مهم...
-
سیدة نساءالعالمین
لغتنامه دهخدا
سیدة نساءالعالمین . [ س َی ْ ی ِ دَ ت ُ ن ِ ئِل ْ عا ل َ ] (اِخ )لقب فاطمه ٔ زهرا سلام اﷲ علیها. رجوع به فاطمه شود.
-
قلعه سیده
لغتنامه دهخدا
قلعه سیده . [ ق َ ع َ ؟ ] (اِخ ) از دههای کوهسار است در مازندران . رجوع به مازندران و استرآباد رابینو ص 172 شود.
-
پلا سیده شدن
دیکشنری فارسی به عربی
اذبل
-
جستوجو در متن
-
بانو
دیکشنری فارسی به عربی
رييسة , سيدة , عشيقة
-
خانم
واژگان مترادف و متضاد
۱. بانو، بیبی، بیگم، خاتون، سیده، کدبانو، مادام، مخدره ۲. زن، زوجه، همسر ۳. روسپی، هرجایی
-
بیکه
لغتنامه دهخدا
بیکه . [ ب َ ک َ / ک ِ ] (اِ) (مؤنث بیک ) بانو. بی بی . خاتون . خانم . بیگم . سیدة. ستی .حُرّة. (یادداشت مؤلف ). رجوع به بیک و بیکم شود.
-
بانو
لغتنامه دهخدا
بانو. (اِخ )ظاهراً نام جده ٔ خلف بن احمد بود که او را بدین نام خوانده اند. و این خلف نبیره ٔ دختر عمروبن لیث بود به روایت ابن اثیر، هرچند برخی او را نبیره ٔ یعقوب نیزگفته اند و بدیع همدانی در قصیده ٔ لامیه ٔ خود خلف را به هر دو پادشاه یعنی یعقوب و عم...
-
حره ٔ صلیحیه
لغتنامه دهخدا
حره ٔ صلیحیه . [ ح ُرْ رَ ی ِ ص ُ ل َ حی ی َ ](اِخ ) اسماء دخت احمد پسر جعفر پسر موسی صلیحی است .در 440 هَ . ق . / 1048 م . متولد شده و در 532 هَ . ق . / 1138 م . درگذشته است . او را حره ٔ کاملة و سیدة حره نیز میگفتند. مدتها از طرف شوهرش احمدبن علی ص...