کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سیاوخش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سیاوخش
لغتنامه دهخدا
سیاوخش . [ وَ ] (اِ)لذت عقلی را گویند. (برهان ). از لغات دساتیر است .
-
سیاوخش
لغتنامه دهخدا
سیاوخش . [ وَ ] (اِخ ) نام پسر کیکاوس پدر کیخسرو که والی ولایت نیم روز بود و عاشق مادراندر خود، سودابه شده بود وبر آتش رفت و نسوخت . (برهان ). نام پسر کیکاوس . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). در روایات داستانی چنین آمده است که سودابه زن کیکاوس و نامادری س...
-
واژههای مشابه
-
سیاوخش آباد
لغتنامه دهخدا
سیاوخش آباد. [ وَ ] (اِخ ) نام شهری بوده در توران که سیاوخش آنرا بنا کرده بود. (آنندراج ) (برهان ).
-
سیاوخش گرد
لغتنامه دهخدا
سیاوخش گرد. [ وَ گ ِ ] (اِخ ) نام شهری است آبادکرده ٔ سیاوش . (فرهنگ رشیدی ). سیاوخش آباد است که نام شهر پسر کیکاوس باشد. (برهان ) : خنیده به توران سیاوخش گردکز اختر چنین کرده شد روز ارد. فردوسی .سیاوخش گردش نهادند نام همه مردمان زآن بدل شادکام . فرد...
-
پور سیاوخش
لغتنامه دهخدا
پور سیاوخش . [ رِ وَ ] (اِخ ) مراد کیخسرو است : بیاورد پور سیاوخش راجوان خردمند جان بخش را. فردوسی .رجوع به پور سیاوش ورجوع به کیخسرو شود.
-
جستوجو در متن
-
سیاوش گرد
لغتنامه دهخدا
سیاوش گرد. [ وَ گ ِ ] (اِخ ) سیاوخش گرد است که نام شهر سیاوخش باشد. (برهان ). نام شهری بوده در توران که سیاوش آنرا بنام خود بناکرده . (آنندراج ).
-
سیاوش آباد
لغتنامه دهخدا
سیاوش آباد. [ وَ] (اِخ ) همان سیاوخش آباد است . (برهان ) (آنندراج ).
-
پورکاووس
لغتنامه دهخدا
پورکاووس .[ رِ ] (اِخ ) سیاوش . رجوع به سیاوش و سیاوخش شود.
-
سیافش
لغتنامه دهخدا
سیافش . [ ف َ ] (اِخ ) نام پادشاه . (غیاث ) (آنندراج ). رجوع به سیاوش و سیاوخش شود.
-
پور سیاوش
لغتنامه دهخدا
پور سیاوش . [ رِ وَ ] (اِخ ) مراد کیخسرو است : چو پور سیاوش شنیدش پیام منم پیش رو، گفت بهرام نام . فردوسی .رجوع به پور سیاوخش و کیخسرو شود.
-
رنگ کار
لغتنامه دهخدا
رنگ کار. [ رَ ] (ص مرکب ) آنکه دیوارها و در و پنجره ها را رنگ کند. نقاش . || مزور. نیرنگ ساز. محیل و چاره ساز : نگه کردگرسیوز رنگ کارز گفت سیاوخش با شهریار.فردوسی .
-
سیاووش گرد
لغتنامه دهخدا
سیاووش گرد. [ گ ِ ] (اِخ ) همان سیاوخش گرد و سیاوش گرد است : همی رفت سوی سیاووش گردبروز سپندارمذ ماه ارد. فردوسی .سیاووش گردش نهادند نام همه شهر از آن شارسان شادکام .فردوسی .
-
خوی
لغتنامه دهخدا
خوی . (اِ) خود. مغفر. کلاه خود. (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ) : سیاوخش است پنداری میان شهر و کوی اندرفریدون است پنداری میان درع و خوی اندر.دقیقی .