کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سیاه کاسه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سیاه کاسه
/siyāhkāse/
معنی
بخیل؛ خسیس؛ فرومایه:◻︎ چرخ سیاهکاسه خوان ساخت شبروان را / نان سپید او مه و نانریزههاش اختر (خاقانی: ۱۸۶).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سیاه کاسه
لغتنامه دهخدا
سیاه کاسه . [ سیا س َ / س ِ ] (ص مرکب ) بخیل . ممسک . رذل . بدبخت . (برهان ). کنایه از ممسک و بخیل . (آنندراج ) : در جنب کفت سیاه کاسه حاشا فلک کبودجامه . انوری .وز دهر سیاه کاسه در کاسم صدساله غم است شرب یک روزه . خاقانی .بگذار تا بخط و کفت اقتدا کن...
-
سیاه کاسه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. مٲخوذ از عربی] ‹سیهکاسه› [قدیمی، مجاز] siyāhkāse بخیل؛ خسیس؛ فرومایه:◻︎ چرخ سیاهکاسه خوان ساخت شبروان را / نان سپید او مه و نانریزههاش اختر (خاقانی: ۱۸۶).
-
واژههای مشابه
-
کمره سیاه
لغتنامه دهخدا
کمره سیاه . [ ک َ م َ رِ ] (اِخ ) دهی از دهستان چقلوندی است که در بخش سلسله شهرستان خرم آباد واقع است و 300 تن سکنه دارد که از طایفه ٔ چقلوندی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
کلاه سیاه
لغتنامه دهخدا
کلاه سیاه . [ ک ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان دشمن زیاری است که در بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون واقع است و 927 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
کلاه سیاه
لغتنامه دهخدا
کلاه سیاه . [ ک ُ ] (اِخ ) طایفه ای از طوایف ایل قشقائی . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 83).
-
کره سیاه
لغتنامه دهخدا
کره سیاه . [ ک ُرْ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش حومه شهرستان بهبهان . 168 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
کنجد سیاه
لغتنامه دهخدا
کنجد سیاه . [ ک ُ ج ِ دِ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) گیاهی است از تیره ٔ نعناعیان و از دسته ٔ علف گربه ها که یک ساله است و دارای گلهای آبی و گاهی زرد است . از دانه های سیاه رنگ و ریز این گیاه روغن خشک شونده ای حاصل می شود که علاوه بر آنکه در برخی نقاط ب...
-
dark tourism
گردشگری سیاه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] سفر به پایگاههای گردشگری خاص برای تجربۀ رنج مرگ
-
black list
لیست سیاه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[عمومی] فهرستی از نام افراد یا سازمانهایی که متهم یا مظنون به انجام فعالیت یا عمل نامطلوبی هستند
-
black light
نور سیاه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] نوعی نور نامرئی مثل تابش فرابنفش که در برخورد با مواد فلوئورخشنده (fluorescent) باعث گسیل نور مرئی میشود
-
Piper
فلفل سیاه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] سردهای از فلفلسیاهیان علفی یا درختچهای یا بالارونده با 1000 تا 2000 گونه که اهمیت اقتصادی و بومشناختی بسیار دارند
-
film noir (fr.)
فیلم سیاه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] اصطلاحی برای گروهی از فیلمهای امریکایی دهههای 40 و 50 که ویژگی آنها نمایش خشونت و تبهکاری و تنش و فضاهای کمنور و تباهی معنوی است
-
black water
فاضلاب سیاه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی محیطزیست و انرژی] فاضلاب حاوی ادرار و مدفوع
-
black varnish
ورنی سیاه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] در صنعت برق، نوعی ورنی بر پایۀ روغنهای خشکشونده و/ یا رزینهای مصنوعی به همراه مواد بیتومنی (bitumen) که از آن برای آغشته کردن قطعات الکتریکی استفاده میکنند