کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سیاهبرشی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
dark cutting defect
سیاهبرشی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] عیبی ناشی از فشار روانی گاو، خصوصاً گاو نر، پیش از ذبح که سبب تیره شدن رنگ گوشت و کاهش کیفیت آن میشود
-
واژههای مشابه
-
برشی
لغتنامه دهخدا
برشی . [ ب َ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش رامسر شهرستان شهسوار. سکنه ٔ آن 250 تن . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
سیاه
واژگان مترادف و متضاد
۱. اسود، اغبر، تاریک، تیره، قره، کبود، کمرنگ، مشکی ≠ سپید، سفید ۲. برده، غلام، کاکاسیاه ۳. سیاهپوست ≠ سفیدپوست ۴. بدیمن ۵. بیارزش، پشیز ۶. غمانگیز، ملالتبار
-
سیاه
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] 1 - (ص .) آن چه به رنگ زغال است . متضاد سفید. 2 - تیره ، تاریک . 3 - (اِ.) رنگ زغال . 4 - کسی که پوستش سیاه باشد، سیاه پوست . 5 - حبشی . 6 - شوم ،بدیمن . ؛ ~بازار بازاری که در آن قیمت اشیا را بیش از قیمت اصلی و رسمی خرید و فروش کنند.
-
سیاه
لغتنامه دهخدا
سیاه . (اِخ ) نام اسب اسفندیار است و چون سیاه بوده بدین نام میخوانند. (برهان ) (فرهنگ رشیدی ) (از جهانگیری ). || (اِ) اسب سیاه بطور مطلق : تو بردار زین و لگام سیاه برو سوی آن مرغزاران پگاه . فردوسی .بیارید گفتا سیاه مرانبرده قبا و کلاه مرا. فردوسی .ا...
-
سیاه
لغتنامه دهخدا
سیاه . (ص ) در مقابل سفید. (برهان ). اسود : یخچه می بارید از ابر سیاه چون ستاره ، بر زمین از آسمان . رودکی .همه جامه کرده کبود و سیاه همه خاک بر سر بجای کلاه . فردوسی .سیاه سنگی اندر میان دشت گهی بروزگار شود گوهری چو دانه ٔ نار. فرخی (دیوان چ دبیرسیا...
-
سیاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: siyāh] ‹سیه، سیا› siyāh ۱. رنگی مانند رنگ زغال.۲. (صفت) هر چیزی که به رنگ زغال باشد.۳. (صفت) کسی که پوست بدنش سیاه باشد؛ حبشی؛ زنگی.۴. (صفت) تیره؛ تاریک.۵. (صفت) [مجاز] کمارزش؛ پست.۶. (صفت) [مجاز] آلوده به گناه.۷. (صفت) [عامیانه، مجاز]...
-
سیاه
دیکشنری فارسی به عربی
اسود , رصيف الميناء , زنجي , وسخ
-
سیاه
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: siyâ طاری: siyâ طامه ای: siyâh طرقی: siyâ کشه ای: siyâ نطنزی: siyâh
-
restriction map, restriction site map
نقشۀ برشی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-ژنشناسی و زیستفنّاوری] نقشۀ فیزیکی قطعهای از دِنا که محل و فاصلۀ بین جایگاههای برشی را نشان میدهد
-
restriction fragment
قطعۀ برشی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-ژنشناسی و زیستفنّاوری] قطعهای که از برش دِنا با یک دروننوکلئاز ویژهبُر به دست میآید
-
shear strain, detrusion
کُرنش برشی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] تغییر شکل ناشی از جابهجایی صفحات موازی در جسم جامد
-
shear wave
موج برشی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] همان موج S است که با توجه به نوع کُرنشهای بهوجودآورندۀ آن به این نام نیز خوانده میشود
-
restriction site
جایگاه برشی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-ژنشناسی و زیستفنّاوری] توالی نوکلئوتیدی خاص که با یک دروننوکلئاز ویژهبُر شناسایی و بریده میشود