کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سیام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
IDTS
سیام
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اعتیاد] ← سیاهۀ موقعیتهای لغزشزا
-
سیام
لغتنامه دهخدا
سیام . (اِخ ) کشوری در آسیای جنوبی در قسمت شبه جزیره ٔ هندوچین ، از شمال و مشرق به لائوس و کامبوج محدود است و خود در شمال و مغرب بیرمانی قرار دارد و از جنوب به دریای چین جنوبی محدود میگردد. 514000 کیلومتر مربع مساحت و دارای 22811000 تن سکنه (سیامی و ...
-
سیام
لغتنامه دهخدا
سیام . (اِخ ) نام کوهی است مابین سمرقند و تاشکند و بسمرقند نزدیک است . گویند مقنع خراسانی که او را حکیم بن عطا میگفتندبزور سحر و شعبده مدت دو ماه از چاهی که در عقب کوه سیام کنده بود، ماهی برمی آورد و آن ماه از پس آن کوه طلوع میکرد و تا پنج فرسخ در پن...
-
واژههای مشابه
-
ماه سیام
لغتنامه دهخدا
ماه سیام . [ هَِ ] (اِخ ) ماهی را گویند که مقنع به سحر و شعبده تا مدت چهار ماه هرشب از چاهی که پایین کوه سیام بود برمی آورد و چهار فرسخ در چهار فرسخ روشنایی می داد، گویند جزو اعظم آن سیماب بود. (برهان ). ماهی را گویند که مقنع به شعبده در نخشب ساخته ب...
-
واژههای همآوا
-
صیام
لغتنامه دهخدا
صیام . (ع مص ) روزه داشتن . (تاج المصادر بیهقی )(ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (دهار). || (اِ) ج ِ صوم . (غیاث اللغات ). رجوع به صوم شود : تا نپذیردت ز تو زی خدای نیست پذیرفته صلاة و صیام . ناصرخسرو.نزد خداوند عرش باد مقبول طاعت خیر تو و صیام و قیامت . مسع...
-
صیام
لغتنامه دهخدا
صیام . [ ص ُی ْ یا ] (ع ص ، اِ) ج ِ صائم . (منتهی الارب ). رجوع به صائم شود.
-
صیام
فرهنگ فارسی معین
(ص ) [ ع . ] (مص ل .) روزه داشتن .
-
سی ام
لغتنامه دهخدا
سی ام . [ اُ ] (عدد ترتیبی ، ص نسبی ) در مرحله ٔ سی . سی امین . (فرهنگ فارسی معین ) : و چندان توقف نمود [ عبداﷲ عامر ] که جور را بستد در سال سی ام از هجرت . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 116).
-
سی ام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به سی) siyom آنکه یا آنچه در مرتبۀ سی واقع شده؛ سیامین.
-
صیام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] siyām ۱. روزه گرفتن؛ روزه داشتن؛ روزه.۲. (اسم) [عربی، جمعِ صائم] = صائم
-
جستوجو در متن
-
تایلند
لغتنامه دهخدا
تایلند. [ ل َ ] (اِخ ) سیام . رجوع به سیام و هندوچین شود.
-
Gulf of Siam
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خلیج سیام