کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سیاقةالاعداد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سیاقةالاعداد
/siyāqatol'a'dād/
معنی
در بدیع، آوردن پشتِسرِهم چند اسم در یک جمله یا بیت که بعد یکایک آنها را وصف کند، مانند این شعر: دارم در انتظار تو ای ماه سنگدل / دارم ز اشتیاق تو ای سرو سیمبر ـ دل گرم و باد سرد و غم افزون و صبر کم / رخ زرد و اشک سرخ و لبان خشک و دیده تر (عبدالواسع جبلی: ۱۵۱)؛ تعدید.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سیاقةالاعداد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (ادبی) siyāqatol'a'dād در بدیع، آوردن پشتِسرِهم چند اسم در یک جمله یا بیت که بعد یکایک آنها را وصف کند، مانند این شعر: دارم در انتظار تو ای ماه سنگدل / دارم ز اشتیاق تو ای سرو سیمبر ـ دل گرم و باد سرد و غم افزون و صبر کم / رخ ...
-
جستوجو در متن
-
تعدید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] ta'did ۱. (ادبی) در بدیع، آوردن نامهای متعدد بر یک سیاق، مانندِ این شعر: توانگری و جوانی و رنگوبوی بهار / شراب و سبزه و آب روان و روی نگار؛ سیاقةالاعداد.۲. [قدیمی] شمردن؛ برشمردن؛ بهشمار آوردن.
-
لؤلؤئی
لغتنامه دهخدا
لؤلؤئی . [ ل ُءْ ل ُ ] (اِخ ) ظاهراً شاعری است باستانی . شمس قیس رازی این دو بیت از وی نقل کند در صنعت سیاقةالاعداد وگوید: هم سیاقةالاعداد است و هم تبیین و هم تفسیر:سه چیز تو از سه چیز دایم به عذاب روی از خط و خط ز زلف و زلفت از تاب سه چیز من از سه...
-
تعدید
لغتنامه دهخدا
تعدید. [ ت َ ] (ع مص ) به استقصای چیزی شمردن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). شمردن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). شمار کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || شمار کردن مناقب مرده . (از اقرب الموارد). || مالی که آن را عدد...
-
تنسیق صفات
لغتنامه دهخدا
تنسیق صفات . [ ت َ ق ِ ص ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) عبارت است از آنکه متکلم موصوف واحد را صفات متعدد بیان نماید خواه به استقلال ...:خداوند بخشنده ٔ دستگیرکریم خطابخش پوزش پذیر.و خواه به اعتبار متعلقات ...:یاقوت لبا لعل رخا غنچه دهاناشمشادقدا سیم بر...
-
و
لغتنامه دهخدا
و. (حرف ) حرف بیست و ششم از حروف هجاء عرب و سی ام از الفبای فارسی و ششم از الفبای ابجدی و نام آن «واو» است و در حساب جُمّل آن را به شش دارند. در تجوید واو از حروف مصمته است . رجوع به مصمته شود. و نیز از حروف یرملون محسوب است . رجوع به یرملون شود. و ن...