کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سیاسی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سیاسی
/siyāsi/
معنی
۱. مربوط به سیاست.
۲. کسی که به کارهای سیاسی بپردازد و سیاست را پیشۀ خود سازد.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. دیپلماتیک
۲. سیاستمدار
۳. مربوط به سیاست
۴. دگراندیش
دیکشنری
political
-
جستوجوی دقیق
-
سیاسی
واژگان مترادف و متضاد
۱. دیپلماتیک ۲. سیاستمدار ۳. مربوط به سیاست ۴. دگراندیش
-
political
سیاسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] ویژگی آنچه به سیاست مربوط میشود
-
سیاسی
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (ص نسب .) منسوب به سیاست ، مربوط به سیاست ، امور سیاسی .
-
سیاسی
لغتنامه دهخدا
سیاسی . (ع اِ) ج ِ سیساء، جای پیوند مهره های پشت و جای برنشست و از ستور و سر کتف اسب و مهره ٔ پشت خر. (آنندراج ) (منتهی الارب ). || (ص نسبی ) منسوب بسیاست .
-
سیاسی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به سیاسَة) [عربی: سیاسیّ] siyāsi ۱. مربوط به سیاست.۲. کسی که به کارهای سیاسی بپردازد و سیاست را پیشۀ خود سازد.
-
واژههای مشابه
-
سياسي
دیکشنری عربی به فارسی
سياستمدار , اهل سياست , وارد در سياست
-
سیاسى
دیکشنری فارسی به عربی
الدبلوماسية
-
political philosophy
فلسفۀ سیاسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] علم تحلیل سامانمند جنبههای هنجاری و روششناختی مطالعۀ سیاست
-
political film
فیلم سیاسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] فیلمی که داستانی مستند یا تخیلی مبتنی بر رویدادها و شخصیتهای واقعنما را در بستر جریانات و کشمکشهای سیاسی به تصویر میکشد
-
assassin
قاتل سیاسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] فرد مزدور یا متعصبی که با هدف سیاسی شخص یا اشخاصی را به قتل میرساند متـ . قاتل
-
assassination
قتل سیاسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] کشتن شخصیتها برای رسیدن به مقاصد سیاسی؛ این کار همیشه به دست عوامل مزدور یا متعصب انجام میشود متـ . قتل، ترور
-
political animal
جانور سیاسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] کسی که سیاست در خون اوست
-
political crime
جُرم سیاسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حقوق] تخطی از قانون بهصورت سلبی یا ایجابی که امنیت یا موجودیت حکومت را تهدید میکند، مانند جاسوسی و توطئه و خیانت و آشوب
-
political geography
جغرافیای سیاسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] بررسی ویژگیهای سیاسی یک منطقۀ جغرافیایی